سلامی چو بوی خوش آشنايی
بدان مردم ديده روشنايی
[B]
درودی چو نور دل پارسايان
بدان شمع خلوتگه پارسايی
[/B]
نمیبينم از همدمان هيچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجايی
سلام بچه ها
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد همه اندیشه ام اندیشه فرداست!!!!
Printable View
سلامی چو بوی خوش آشنايی
بدان مردم ديده روشنايی
[B]
درودی چو نور دل پارسايان
بدان شمع خلوتگه پارسايی
[/B]
نمیبينم از همدمان هيچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجايی
سلام بچه ها
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد همه اندیشه ام اندیشه فرداست!!!!
یاد اون روزا می افتم ، با تو بودن زیر بارون
وقتی که شرمنده بودن ، پشیمون لیلی و مجنون
یاد اون شبا می افتم ، لب اون چشمه ی جاری
که گرفت از ما یه عکاس ، دو تا عکس یادگاری
سلام مگه فردا چه اتفاقی قراره بیافته
بازم ی ی ی ی ی ی ی
ياد باد آنكه نهانت نظري با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ي ما پيدا بود
حافظ
گفتم اين محمد اومدا
آخه تنها اينويزيبل تاپيكمونه:46:
سلا چطوري محمد؟چيكار كردي؟
در هوای عاشقان پر می کشد با بی قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
محمد مثل شوالیه ها وارد میشود(موزیک لطفا)!!
دريا دريا
دريا منو صدا کن
خاک و با آب دوباره آشنا کن
>
دريا دلم گرفته
دريا دلم گرفته
منو از اين گرفتگي رها کن
رها کن رها کن رها
دريا با من حرف بزن
نذار منو موجا به ساحل بدن
سلام فرداش مجاز بود
فدای همتون ممد بشه
یه تغییری حس نکردید
نام تو اول بغض بود و بعد از آن اشك
اول دلم پس ديدگانم از تو پر شد
جان جوان بودي تو و چندان دميدي
تا قلبت بخت جوانم از تو پر شد
تغییر کاملا محسوس است
در اين عالم كسي بي غم نباشد
اگر باشد بني آدم نباشد
فقط به خاطر محمد جون
محمد ويزيبل مي شود كفو برو تو كارش :33:
دريغا عيش شبگيري که در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل مگر وقتي که درماني
ملول از همرهان بودن طريق کارداني نيست
بکش دشواري منزل به ياد عهد آساني
اواتور ما رو عوض کردید
ویزییبل هم شدیم
احتمالا فردا رپ هم گوش میدم
یوزر هم میزارم نیلوفر!!!
چه خبر فرانک کجاست؟
یادته ؟ تماس گرفتم که ببینم چی شده ؟
گفتی بعدا ، جایی ام ، صحبتش اینجا نمی شه
شب خوش
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته ای یعنی چه؟
شب خوش آفتاب
هر جا كه نقش پاي تو بر خاك مانده است
عشقت مرا به خاك همان جا كشيده است
بهادر يگانه
شب خوش
محمد دوتاي آخر رو من ازت حمايت مي كنم
اينطور موقع ها كه همه تشريف دارن چطوره به ترتيب پست بديم قاطي نشه؟ ترتيب رو هم فرانك خانوم بفرمايند(من چون از همه تازه وارد ترم نفر آخر)
گفتم شعر آخر رو بگم و خداحافظي كنم كه نشد.......
عزيزان ما رفتيم بخوابيم
شب همگي خوش
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
حافظ منشين بي مي و معشوق زماني
کايام گل و ياسمن و عيد صيام است
ابجی بگو(ترتیب رو. منظورم بود)
به نظر من به هرکس 2 دقیقه هم فقط بدیم
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
محمد خوبی؟! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دم هم «««««»»»»» که بر خاکم روان گردی، بگیرد دامنت گردم
راه گم کردیم فرانک خانم !!نقل قول:
ملک در سجده آدم زمين بوس تو نيت کرد
که در حسن تو لطفي ديد بيش از حد انساني
به افتخار امیر اقا ی رو دریاب
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
امداد غیبی
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو «««««»»»»» که مستحق کرامت گناهکارانند
«د» بده!
در بوستان شادی هر کس گلی بچیند
آن گل که نشکندش در بوستان من کو؟
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو؟
هر کس بخانمانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نا مهربان من کو؟
نورانی نمودید !!!
قضیه این ترتیب و 2 دقیقه چیه . به منم می گید ؟
و در دلم هزار ماهي بي نام و نشان آشيانه كرده
باز هم نيستي
غروب چهارشنبه
و كسي ناشناس واژه هاي علاقه را سر مي برد
و كنج آواز مردگان مي اندازد
نمي دانم
شايد آخر دنياست
كه عقربه ها به بن بست رسيده اند
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگويم که کنون با که نشين و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زيرک و عاقل باشی
فرانک سلام
ی رو دریاب
یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان «««»»» بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
البته من فرانک نیستم !!
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز روشن خواهد شد آشکارا
بر منکرش لعنت!!!!
اجرها باشدت ای خسرو شيرين دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رقم فيض پذيرد هيهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
اشکال نداره
بازم ی میزاریم
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
مرغابی را از آب میترسونی ممد
نميشه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره
نميشه اين غافله ما رو تو خواب جا بذاره
دلم از اون دلاي قديميه از اون دلاست
كه مي خواد عاشق كه شد پا روي دنيا بذاره
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز ««««»»»» نقشش به حرام ار خود، صورتگر چین باشد
در راه عشق اگر سر، بر جاي پا نهاديم
بر ما مگير نكته، ما را ز دست مگرار
در فال ما نيايد جز عاشقي و مستي
در كار ما بهائي كرد استخاره صد بار
شیخ بهایی
روزی که چرخ از گِلِ ما کوزه ها کند »»»»«««« زنهار کاسه سر ما پر شراب کن
یا حق
نذر و فتوح صومعه در وجه مینهیم
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند
غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم
ملک در سجده آدم زمين بوس تو نيت کرد
که در حسن تو لطفي ديد بيش از حد انساني
چراغ افروز چشم ما نسيم زلف جانان است
مباد اين جمع را يا رب غم از باد پريشاني
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشايی کنم در گدايی
بياموزمت کيميای سعادت
ز همصحبت بد جدايی جدايی
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
شب خوش
من ار چه حافظ شهرم جوی نمیارزم
مگر تو از کرم خويش يار من باشی
شب خوش
باز م بده
یارم از قافیه و شعر و غزل می گویم
دست و رو با غم هجران تو برمی شویم
گر به بستان دلت هر نفسی می آیم
در پی شاخه گلی در دل تو می جویم
...
من آن مسکين تذروبي پرستم من آن سوزنده شمع بيسرستم
نه کار آخرت کردم نه دنيا يکي خشکيده نخل بيبرستم
سلام
فکر کنم اولین باره با موسس تاپیک دارم هم پست میشم
خوشحال شدیم
ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار
كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست
از چشم خود بپرس كه ما را كه مي كشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست
او را به چشم پاك توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه ي آن ماه پاره نيست
فرصت شمر طريقه ي رندي كه اين نشان
چون راه گنج بر همه كس آشكاره نيست
نگرفت در تو گريه ي حافظ به هيچ رو
حيران از آن دلم كه كم از سنگ خاره نيست
salam
manham khoshhalam ke ba shoma ham post shodam
omoidvaram hamishe shad va moafagh bashid.
.....................
تا زدم یه جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت
شد زمین مست آسمان مست
بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
...
تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله ي شبگير نبود
آن كشيدم ز تو اي آتش هجران كه چو شمع
جز فناي خودم از دست تو تدبير نبود
آيتي بود عذاب انده حافظ بي تو
كه بر هيچكسش حاجت تفسير نبود
در اين غم زار جاودانه ي جنون
بر پيشخوان منحني داغ
ما خوابيده ايم در بيداري زمان
مرده ايم در لحظه هاي ميعاد
يادگاري هايمان را بر تابوت هاي تنگ خويش
حک کرده ايم