-
روي آن شيشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم
حرف با برف زدم سوز زمستاني را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم
شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد
شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم
عرق سردي به پيشاني آن شيشه نشست
تا به اميد ورود تو دهان وا کردم
در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق
با سرانگشت تو را گشتم و پيدا کردم
با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را
عکس زيباي تو را سير تماشا کردم
و به عشق تو فرآيند تنفس را هم
جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم
باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست
من دمم را به اميد تو مسيحا کردم
پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل
و من امروز بر اين شيشه تو را "ها" کردم
آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي
جاي هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم
-
وقتی رفتی...
وقتی رفتی برف می بارید
هنوز هم برف می بارد
و باز هم برف خواهد بارید
رد پاهایت را چه کنم ؟!
-
برو...
مطمئن باش و برو ...
ضربه ات كاري بود ، دل من سخت شكست ...
و چه زشت به من و سادگيم خنديدي
به من و عشقي پاك ، كه پر از ياد تو بود ...
و به اين قلب يتيم
كه خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود ...
تو برو تا راحت تر
تكه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم
مطمئن باش و برو ...
-
واسه عشقی که تمومه
گریه کردن خنده داره
من می خوام بخندم اما
دل تنگم نمی ذاره !
-
به نابودی کشوندیم تا بدونم
همه بود و نبودِ من تو بودی
بدونم هر چی باشم بی تو هیچم
بدونم فرصت بودن تو بودی
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
پریشونِ چه چیزا که نبودم
دیگه می خوام پریشون تو باشم
تویی که زندگیم و آبرومی
باید هر لحظه مدیون تو باشم
تو می تونی فقط کاری کنی که
دلم از این همه حسرت جدا شه
به تنهاییت قسم تنهای تنهام
اگه دستم توی دستت نباشه
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
تو همیشه هستی اما
این منم که از تو دورم
من که بی خورشید چشمات
مث ماه سوت و کورم
نمی خوام وقتی تو هستی
آدم آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی؟
می خوام عاشق تو باشم
تازه فهمیدم به جز تو
حرف هیشکی خوندنی نیست
آدما میان و میرن
هیشکی جز تو موندنی نیست
منو از خودم رها کن
تا دوباره جون بگیرم
خسته م از این عقل خسته
من میخوام جنون بگیرم
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
-
آب از سر چند سه شنبه گذشته بود
وما در ايستگاه پنج شنبه
نگران جمعه سيگار مي كشيديم .
آي جمعه !
خاطره ي لبخند نيمه كاره
در عصر كش آمده ي غربت !
-
امشب صفای گریه ی من
سیلاب ابرهای بهاران است
این گریه نیست
ریزش باران است
آواز میدهم:
آیا کسی مرا
از ساحل سپیده ی شبها صدا زد ؟
-
آن کسی که تو میجویی
کی خیال تو به سر دارد
بس کن این ناله و زاری ر ا
بس کن او یار دگر دارد
-
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که امدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موج ها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
-
دیدم که قلب او
با ان طنین ساحر سرگردان
پیچیده در تمامی قلب من