کتاب شعرم را کسی نخرید
کتاب های ارسالی هم برگشت خورد
با شرمندگی تمام
به جنگل رفتم
به درخت های بریده گفتم:
ببخشید خیلی معذرت می خواهم
نمی دانستم این روزها
مردم
به درخت بیشتر از شعر
احتیاج دارند!
Printable View
کتاب شعرم را کسی نخرید
کتاب های ارسالی هم برگشت خورد
با شرمندگی تمام
به جنگل رفتم
به درخت های بریده گفتم:
ببخشید خیلی معذرت می خواهم
نمی دانستم این روزها
مردم
به درخت بیشتر از شعر
احتیاج دارند!
مُرد ، صَرّاف ِ سُخن...!
وقتش که برسد
می بارد
نگاه نمی کند
که چتر داری یا نه…
ماهی
حتی اگر توی حوض افتاده باشی
و با انگشت اشاره ام
بلرزی…
گفتم دوستت دارم
نگاهی به من کرد و گفت : چند تا ؟
دستهایم را بالا آوردم و تمام انگشتهایم را نشانش دادم
اما او ...
به کف دستهایم نگاه میکرد که خالی بود
به دریا نگاه کن!
دیگر ترانه نمی خواند
و انگار ، موج
پرچم سفیدی است در دستش
دریا خشمگین است
نعره می کشد و
ساکت هم نمی شود
پرچم سفید را برافراشته
اما نمی خواهد تسلیم شود.
شاعران دروغ میگویند
باران اصلا شاعرانه نیست
آنها، هی تبلیغ میكنند زیر باران برویم
و خود مثل گربه، كنار شومینه میخوابند
دو هفته است بستری هستم
این باران لعنتی، شعرم را آبكی كرده!
اگر به شمال میآیید به جای دفتر شعر
چتر و پنكه و پشهبند بیاورید
و كمی سوژه برای تابلوهای ویلا
اینجا قورباغه هم زنگ میزند.»
انتخاب با توست:
وقتی تمام آرزویت این است که مرا نبینی
یا کور شو / یا چشمهایت را ببند
ولی من از آغوشت آن طرفتر نمیروم !
قدیم ها صدایت که میکردم برمیگشتی
اما حالا ...
رفتی و من 25 ساله که صدایت میکنم
هنوز برنگشتی
نیازی بر دویدن نیست
زمان آهسته از آوار دردت می رهاند باز
تو در چشمان گمنامی
دوباره
خیره خواهی شد
و خواهی گفت: می دانی؟
زمان آهسته از آوار دردت می رهاند باز
نیازی بر دویدن نیست!
چه آسان است
این سان در فریب خویش
پوسیدن!...