فرانك خانوم چرا "ي"؟:13: :46:
يارا بهشت صحبت ياران همدم است
ديدار يار نامناسب جهنم است
سعدي
محمد تو كه سراسري قبولي آزاد رفتي چي كار؟به خاطر كيك سر جلسه؟:27:
به هر حال موفق باشي چه آزاد چه سراسري
Printable View
فرانك خانوم چرا "ي"؟:13: :46:
يارا بهشت صحبت ياران همدم است
ديدار يار نامناسب جهنم است
سعدي
محمد تو كه سراسري قبولي آزاد رفتي چي كار؟به خاطر كيك سر جلسه؟:27:
به هر حال موفق باشي چه آزاد چه سراسري
توی تنهایی شب، غرق باشن
بفهمن جغدها بی همزبونن
بفهمن شاپرکهای سحرخیز
واسه مردن هنوز خیلی جوونن
ببینن شمع های دلربا هم
واسه پروانه ها دل می سوزونن
تموم حرفشون یک نامه اما
بترسن، نامه ها شون رو نخونن
آره، دلهایی که نا مهربونن
تو هر شهری برن بی آسمونن
ااا شما هم با "ی" مشکل دارین مگه ؟
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
در شب تنهائي
روي گهواره ي لبهاي شما مي خوابد
كودك لالائي
يا خواب بودهام من و گم گشته است راه / يا خواب بوده آنكه مرا كرده رهنمون
ناله اي
از سينه بركشيد
و آن سكوت كامل ساحل را آشفت
چونان نسيم
كه برگ درختان را
پنداشتي كه زمزمه سايه
در هيچ مي نشست
گفتي كه واژه ها
در حجم بي نهايت
نابود مي شدند
و باز هم سكوت
گفتم
سكوت چيست ؟،
آري سكوت تو هرگز دليل پايان نيست
تا كي كشم عتيبت از چشم دل فريبت
روزي كرشمه اي كن اي يار برگزيده
هزار حرفه تو نگات
هزار عشقه تو صدات
دل شیدام ، همه عاشقی شو ریخته به پات
ای تو شمع روشن من
از تو روشن گلشن من
به تو می رسم دوباره
تو خیال یه ستاره
تو شبای با تو بودن
گل شب بو خونه کرده
عطرشو از تو گرفته
باغچه رو میخونه کرده
شب تو رویای تو مونده
عاشقی شو با تو خونده
پر از خاطره تو
دل ماهشو شکونده
حالا مهتاب نگات
می ریزه تو حوض کاشی
ماهی بی تابه برات
میمیره اگه نباشی
تو همه بهانه هامی
همه عاشقانه هامی
روی موسیقی لبهام
همه ترانه هامی
تو شب دلبستگی مون
یک سبد ترانه چیدم
میمیرم اگه نباشی
من تو رو تو آینه دیدم.
شاعر زهرا رشن
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
ای آخرین رنج
من خفته ام بر سینه خاک
بر باد شد آن خاطر از رنج خرسند
اکنون تو تنها مانده ای ای آخرین رنج!
جاده رفتن نيست
(جاده مصدر نيست)
جاده تكرار يك صيغه ي غربت بار است
جاده يك صيغه كه تكرارش
گردبادي است كه با خود خواهد برد
- كه برد!-
هر چه برگ و بر باغ دل تو
هر چه بال و پر پروانه ي پندار مرا
جاده "رفتن نيست"
جاده طومار و نواري نه وجوباري
جاده يعني رفت!
رفت!
رفت!
همين!
سلام. به مشاعره خوش آمدید
نه غاز کهف
نه خواب قرون
چه می بینم؟
به چشم هم زدنی روزگار برگشته ست
به قول پیر مرقند
همه زمانه دگر گشته است
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد
دلم گرفته اي هم نفس پرم شكست تو اين قفس
تو اين غبار تو اين سكوت چه بي صدا نفس نفس
از اين نامهربوني ها دارم از غصه ميميرم
رفيق روز تنهايي يه روز دستا تو ميگيرم
تو اين شب گريه مي توني پناه هق هقم باشي
تو اي همزاد هم خونه چي ميشه عاشقم باشي
ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ي ما شاد نكرد
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
دیدی بارون زد ورفتی
موندم و یه چتر خالی
که حالا خاطره هات شده برام یه سر پناهی
می بینم دور می شی از من
قسمتم این انتظاره
که می گه شاید بیایی
تو خیالش تو رو داره
هنوز در قلبم هستی
قلبی که مثل سنگ است
تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست
تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم
سعدیا با تو نگفتم که مرو در پی دل
نروم باز گر این بار که رفتم جستم
این بالایی واقعا شعر بود؟
من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم
محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
من كه عيب توبه كاران كرده باشم بارها
توبه از مي وقت گل ديوانه باشم گر كنم
حافظ
من نمی دانم و همین درد مرا سخت می ازارد
که چرا انسان این دانا
این پیغبر
در تکاپو هایش :
چیزی از معجزه آن سو تر
ره نبردست به اعجاز محبت
چه دلیلی دارد؟
چه دلیلی دارم
که هنوز مهربانی را نشناخته است ؟
و نمی داند در یک لبخند
چه شگفتی هایی پنهان است !
من بر آنم که در این دنیا خوب بودن به خدا سهل ترین کار ات و نمی دانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه است
و همین درد مرا می آزارد
در نظر بازي ما بيخبران حيرانند
من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي
عشق داند كه درين دايره سرگردانند
حافظ
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
زاهد برو که طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ما عیب کس به مستی و رندی نمیکنیم
لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
وحید جان هر دوتایی که از حافظ گفتی را خیلی دوست دارم
مده اي رفيق پندم که به کار در نبندم
تو ميان ما نداني که چه ميرود نهاني
مزن اي عدو بتيرم , که بدين قدر نميرم
خبرش بگو که جانت بدهم بمژدگاني
دل دردمند سعدي ز محبت تو خون شد
نه بوصل ميرساني نه به قتل ميرهاني
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز ««««««»»»»»» که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او ، دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا
غم با آن همه بیگانگی هر شب به من سر میزند ... !
به به اقا امیر
از این طرفها !!!!!
دل من دیر زمانی ست که می پندارد
دوستی نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
دانسه بیازارد
دست هاي سرد من، دست هاي گرم تو حس حس نكردنم، مثل گريه كردنم
چشم هاي پست من، چشمهاي مست تو پلك هاي خيس من، مثل گريه كردنم
لحظه هاي چشم من، مثل ابر آسمان يا كه ابر آسمان، مثل گريه كردنم
سرد و سرد و سرد و سرد اين نگاه پر ز درد سردتر سكوت من، مثل گريه كردنم
خاطرات كوچكم مثل خواب شب گذشت درد تلخ بي كسي، راز گريه كردنم
بعد از اين نوشته ام روي قلب خسته ام حق من همين غم است، مثل گريه كردنم
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي
نروم جز به همان ره كه تو ام راهنمايي ....
يكي گفت و يكي نگفت
اوني كه گفت تو بودي و اوني كه دوست دارم رو جز تو به هيچ كسي نگفت من بودم!!
يكي موند و يكي نموند
اوني كه موند تو بودي و اوني كه بي تو نمي تونست بمونه من بودم!!!
يكي رفت و يكي نرفت
اوني كه رفت تو بودي و اوني كه بخاطر تو،تو قلب هيچ كس نرفت
من بودم!!!
اینم فداکاری
مادر سنگدلت تا زنده است
شهد در كام من و تست شرنگ
نشوم يكدل و يكرنگ ترا
تا نسازي دل او از خون رنگ
گر تو خواهي به وصالم برسي
بايد اين ساعت بي خوف و درنگ
روي و سينه تنگش بدري
دل برون آري از آن سينه تنگ
گرم و خونين به منش باز آري
تا برد زاينه قلبم زنگ
ايرج ميرزا
بريد حالشو ببريد اين دوره زمونه گ نايابه
سلام به دوستان اهل هنر
ممنون فرانك خانوم
محمد نيستي؟امتحان چي شد؟
گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟
چیه توهین به ذات محترم شد ؟
دیگه کوتاه کنم با یک خداحافظ
که عشق ما رسید به سد هرگز
سلام بر همگی
ببخشید دیر ویرایش کردم
زحمت ما چون ز ما می پارهای کم میکند
خرقه بفروشیم و خود را بر صراحی میزنیم
چنگ در دلبر زنیم آن دم که از خود غایبیم
پس نیم اکنون چو غایب چنگ در وی کی زنیم
سلام همگی
مرا سفر به کجا مي برد ؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشتهاي نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جاي رسيدن , و پهن کردن يک فرش
و بي خيال نشستن
و گوش دادن به
....
و در کدام بهار درنگ خواهي کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
سلام به همه
شبتون خوش
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
فرانک جونی حالت خوبه؟
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
این تقواام تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
مهمان عزيز است همچو نفس
خفه مي سازد اگر آيد و بيرون نرود
جالب بود نه؟......
یاد آن عهدى كه دور از چشم زخم آسمان
با تو بودم در كنار زنده رود و مرز جى
دشمنت...
یکی شون سهم تو بود و یکی شونم مال من بود
کجا فکرشو می کردیم ، آخرش جدا شدن بود