انقدر ی میدیم تا خوشحالیت کامل بشه
Printable View
انقدر ی میدیم تا خوشحالیت کامل بشه
فرانك خانوم يه "ش" بياد يه شعر در مورد حستون مينويسم (شعري كه خيلي دوستش دارم)
من اوقات زيادي از عمرم رو غرق در اين حس بودم
من به افکار نمي انديشمنقل قول:
فکر بی کس شدن خاطره ام.
....من خود زندگی ام
ادامه بدهیم از همین جا ویرایش در ویرایش می شه
مکن بیدار از این خوابم خدایا
که دارم عشرتی خوش با خیالش
اینم "ش"
شگفتا!
تا بود نمي ديدم
تا مي خواند نمي شنيدم
وقتی ديدم که نبود...وقتی شنيدم که نخواند...
چه غم انگيز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت
مي جوشد و مي خواند و مي نالد
تشنه آتش باشی و نه آب
و چشمه که خشکيد
چشمه که از آن آتش که تو
تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش کوير را تافت
و در خود گداخت , و از زمين آتش روئيد و از آسمان باريد تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش
... وبعدعمری گداختن ازغم نبودن کسی که تا بود
از غم نبودن تو ميگداخت....
دکتر علی شريعتی
تا عطر سوزنی کاجها همیشه با من باشد
مثل نگاه تو
که تا خاموشی واپسین فانوس افروخته ی دنیا همراهم است
برای کفن هم همان ترمه ی تا خورده ی یادگاری خوب است
تنها اگر به قبای قاصدکی بر نمی خورد
پایان جون عجب شعری نوشتی
یکی از همین روزای گم شده
یکی از همین روزای بی نشون
تو همین ثانیه های در بدر
تو همین دقیقه های نیمه جون
تو میای میای به دادم میرسی
تو میای که گریه خوابم نکنه
شب خستگی به رویم نرسه
صبح آینه جوابم نکنـــــه
مرسی اما من که افسوس چیزی رو ندارم یک چیزی رو یک فرصتی رو خواستم حالا دارم اما مطمئن نیستم که همون باشه که می خوام یا اصلا حق من باشه
ببین اقا جلال "ی" دادی باز به من ها
هنگامی که تمام شد
هنگامی که لحنهای التماس و تکبر تمام شد
هنگامی که به سردی نگاه کرد و رفت
سرد شدم
احساس کردم برفی سنگین وجودم را گرفته
پس کجاست آن پارویی که
وجودم را پارو کند ؟! .
نسخه اقا محمد بود
در گردش چرخ ما چه گیج افتادیم
آن بیش که از خویش تهی افتادیم
از چرخ مبین ستم که این گیج عظیم
قبریست که در او به خطا افتادیم.
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
این میم رو فقط برا پایان دادم
مادر گيتي نزاد در جهان همچون علي
آسمان گويا كه در تركش همان يك تير داشت
سعدي
شب خوش
خيلي مخلصيم محمد جون
تا نبيند رنج و سختي مرد كي گردد تمام
تا نيايد باد و باران گل كجا بويا شود
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشينان
گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
جايی که برق عصيان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زيبد دعوی بیگناهی
فرانک ی رو دریاب
خیر سرم فردا امتحان دارم
دعا فراموش نشه ها
البته تا صبح هستیم
یکی روبهی دید بی دست و پا
فرومانده از لطف و صنع خدا
ی اخرشو حذف کردم!!
اين قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت يار به انفاس عيسوی
خوش وقت بوريا و گدايی و خواب امن
کاين عيش نيست درخور اورنگ خسروی
یه حس پرواز با تو باقی
تو این سینه دل شده یاغی
از رخبت و سیاهی به مرز تو رسیدم
یه خط روشن عشق رو آسمون کشیدم
بیا و همیشگی باش امید زندگی باش
ای قاصد بهاری طلوع زندگی باش
خیالت راحت محمد به "ی" رسیدم
شتر از بار ميناله ما از دل/بناليم هر دو مان منزل به منزل
شتر ناله که بارم گرونه/ما ميدونم که چوب ساربونه
خب پس ه بده
هر کو ز جان برآمد از دست دل ننالد
وانکو ز پا درآمد در بند سر نباشد
پیر شرابخانه از بادهی مغانه
تا بیخبر نگردد صاحب خبر نباشد
در بزم درد نوشان زهد و ورع نگنجد
در عالم حقیقت عیب و هنر نباشد
نه "د" بده
دل كوچولو
دل كوچولو
دل ديوونه
ديگه نرووو از خونه
پشيمون ميشي
پشيمون
پريشون ميشي
پريشون
نميدوني ديوونه
اینم "م" کی دوست نداشت اخر یادتون اومد ؟
هر صبح در آيينه ي جادويي خورشيد
چون مينگرم او همه من من همه اويم
باشه خب چرا تهدید میکنی
بچه زدن نداره که .مهربون بهم بگو با عاطفه محبت
من ی دوست دارم
با "م" شروع کن باشد که رستگار شوی
ظاهرا محمد نیست من ویرایش کردم
اگه گذاشتید من این شعر رو بذارم 100 با رگذاشتم و ویرایش کردمش
منظورتون بود م بدم شرمنده
حواسم نبود
ایشالله فردا
شب همگی خوش
با سلام
مـثـل بــاد سـرد پـایــیـزنقل قول:
نوشته شده توسط mohammad99
غــم لعـنـتـی بـه مـن زد
حـتـی بـاغـبـون نـفـهـمـیـد
کـه چـه آفــتـــی بـه مـن زد
رگ و ریـشــه هـام سـیــاه شـد
تـو تـنــم جــوونــه خـشـــکـیــــد
امیدوارم ( خیلی ) تکراری نباشه
دیدی بارون زد و رفتی
رفتی اشکامو ندیدی
باز نشستم تک و تنها
من با این چتر قدیمی
یار تا باشد چرا باید زدن با غیر حرف
غیر تا باشد چرا باید زد استغنا به یار
ذرهای از یاری این یاران فرو نگذاشتند
یار را با ما گذارید این زمان ما را به یار
سلام خدمت همه دوستان عزيز(با اجازه)
روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند
ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند
گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند
آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند
عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند
خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد
عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد....
دارم سخني با تو و گفتن نتوانم
وين درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم كه شنفتن نتوانم
شادم به خيال توچو مهتاب شبانگاه
گردامن وصل تو گرفتن نتوانم
چون پرتو ماه ايم وچون سايه ديوار
شعر جالبی بود hamishebahar
روز و شب عاشق بنالد در جهان از عشق يار
لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار
گفته بودي دلبرا گفته بودي دلبرا
ديدار ما زود است و زود
انتظارم چون سر آيد انتظارم چون سر آيد
سر در آرم روز و شب
بوسه بر عكست زنم ترسم كه قابش بشكند.
قاب عكس توست اما شيشه ي عمرمن است
بوسه بر مويت زنم ترسم كه تارش بشكند.
تارموي توست اما ريشه ي عمر من است
تا بر دلش از غصه غباري ننشيند
اي سيل سرشك از عقب نامه روان باش
حافظ
شعر من رنگ چشم هاته رنگ پاک بی ریایی
بهترین رنگی که دیدم رنگ زرد کهربایی
من و گنجشک های خونه دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر میگیریم از توی لونه !
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
حافظ
در اين سکوت بی منتها
بر سر خودم فرياد می زنم
و در اين هياهوی پوچ
در دل آرام می گيرم
ٍسلام دوستان
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
فعلا
دارم از چشم سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سرو سامان كه مپرس
سر عاشق که نه خاک در معشوق بود
کی خلاصش بود از محنت سرگردانی
ای نسيم سحری خاک در يار بيار
که کند حافظ از او ديده دل نورانی
دوستان ما رفتیم برا امتحان
دعا یادتون نره
يادم آيد كه: دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم.
نگسستم، نرميدم.
سلام به همه اونای که اومدن
خداحافظ همه کسایی که رفتن
واروز موفقیت واسه کنکوری عزیزمون
من واقعا نمی دانم
. چقدر باید به انتظار بنشینم.
. بی آنکه بدانم ....
. کی از قله ها به قعر دره های تیره
. نورخواهی شد؟....
.
mohammad99 موفق باشي
.
در قید غمم خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم قوت فریاد کجایی؟
کو همنفسی تا نفسی شاد برارم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟
ای ناوک تاثیر که کردی سفر از دل
میخواست تو را ناله به امداد کجایی؟
با ان که ز ما یچ زمان یاد نکردی
ای انکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
میخواستی آزرده ببینی دل ما را
اکنونکه غمت داد ستم داد کجایی؟