دستانت آشتی ست
و دوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
آن دست ها
بیش از آن که گیرنده باشد
بخشنده است ...
Printable View
دستانت آشتی ست
و دوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
آن دست ها
بیش از آن که گیرنده باشد
بخشنده است ...
چقدر دست تو با دست من محبت کرد
و انحنای لبت بوسه را رعایت کرد
من از تو با شب و باران و بیشه ها گفتم
و هر که از تو شنید از بهار صحبت کرد
کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان ، خانم !
که تابِ موی تو را مو به مو روایت کرد
سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است
و آیه آیه تو را می شود تلاوت کرد :
اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟
تنت ارم شد ومن را به باغ دعوت کرد
وَ تن ، تنت ، که وطن شد غزل مطنطن شد !
وَ رقص شد ... وَ تَتَن تَن تَنانه حرکت کرد –
- به سمت عطر تو تا قبله ها عوض بشوند
و بعد رو به تو قامت که بست ، نیت کرد :
منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه !
و نیت غزلی در 4 رکعت کرد !
رکوع کرد ... وَ تسبیح هاش پاره شدند !
و مُهر را به سجودی هزار قسمت کرد !
قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟!
که آتشم به تمام جهان سرایت کرد –
- و بی عذاب ترین عشق ، آتشی شد که
فرشتگان تو را نیز غرق لذت کرد
تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب !
و اَشهَدُ که لبانم به جام عادت کرد !
سلام بر تو که باران به زیر چتر تو بود
سلام بر تو که خورشید هم سلامت کرد
...
غزل تمام ؛ نمازش تمام ؛ دنیا مات !
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد
....
وَ تو بلند شدی تا انار بشکوفد
دعای قلب مرا بوسه ات اجابت کرد
غزل به روی لبت شادمانه می رقصید
و هر کسی که شنید از بهار صحبت کرد ...
دل می شود از تو قرص با یک بوسه
احوال مرا بپرس با یک بوسه
لبهای تو نسخه مرا پیچیدند
صبح و شب و ظهر ، قرص با یک بوسه
با چهره های درهمشان زیر چترها
گم می شوند رهگذران زیر چترها
حتی بدون مکث فراموش می شود
اینجا عبور تند زمان زیر چترها
بی ردی از بهار ورق می خورد هنوز
تقویم برگ برگ خزان زیر چترها
تا عصر با هم اید و دل از هم نمی کنید
تنگ غروب گریه کنان زیر چترها
باران تمام می شود و خسته می شوید
از عشقهای کوچکتان زیر چترها
چشمان تو
حروف را بی استفاده می کند
کافی ست نگاه کنی
و فارسی ساکت شود
*****************************************
وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه
وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه
از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم
کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم
حالا عکست تنها يادگار از تو
خاطراتت تنها باقي مونده از تو
وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود
کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم
*****************************************
صدای گام های گریه می آید
دوباره آمدی
کنار پنجره، شعری نوشتی و رفتی
این بار صدای قدم های تو را
از پس پرده گاه گناه و گریه
شنیدم
حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس
کدام شاعر غزل پوش
شبانه عشق را
در برگ های ولنگار دفتری کهنه می نوشت
اما
تو که نشانی شاه راه ستاره را نمی دانی
همیشه
از سیب و ستاره و روشنی قصرهای کاغذی که می نوشتم
می گفتی
هزار
پروانه هم که بر برگ های دفترت بچسبانی
پینه ی پیر و یاس علیل باغچه ی ما گل نمی دهد
باور نکردی ! گل من
هیچ وقت خدا
یغما گلروئی
به سر شد جوانی
دریغا از تو هر گز ندیدم مهربانی
گل من در فراغت تبه شد زندگانی
چه شبها که تنها به یادت گریه کردم چو ابر نو بهاری
چه کنم بی قرارم فغان از بی قراری
که هستم چه هستم اسیری دلشکسته
ز هستی گریزان غریبی زار و خسته
ربودی به یغما دلم را تو ای رنگ هستی
گناهی نکردم که از من تو پیمان گسستی
دل عاشق غمی داره
با غمش عالمی داره
چه کند بی قراره
ای سرو روان ای آرام جان نگارم دلستان
دمی با من بمان
میفزا غمم را فغان از غم فغان
آه ای نازنین ای زیباترین
میفزا آه از این ز هجرت این چنین
مرنجان دلم را سرشکم را ببین
غم هجرت روز و شب بر جان زند تازیانه
آتش عشقت کشد از تار و پودم زبانه
من بی تو ای نگارم
چون شمع شام تارم
دل عاشق غمی داره
با غمش عالمی داره
چه کند بی قراره
مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد
تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد
نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد
مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
که هنوز وصلهی دل دو سه بخیه کار دارد
دل چون شکسته سازم ز گذشتههای شیرین
چه ترانههای محزون که به یادگار دارد
غم روزگار گو رو، پی کار خود که ما را
غم یار بیخیال غم روزگار دارد
گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست
چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد
دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن
نه همه تنور سوز دل شهریار دارد
استاد شهریار
اون چقدر ساده ازم برید ورفت
وانمود كرد كه من و ندید ورفت
همه گفتن اون ازت بی خبره
به خدا گریه هام وشنید ورفت