-
ناقه بیرون رفت و اکنون کوس رحلت میزنند
خیمه بر صحرا زد اینک ساربان بدرود باش
ای که از هجر تو در دریای خون افتادهام
از سرشک دیدهی گوهر فشان بدرود باش
گر ز ما بر خاطرت زین پیش گردی مینشست
میرویم از پیشت اینک در زمان بدرود باش
همچو خواجو در رهت جان و جهان در باختیم
وز جهان رفتیم ای جان جهان بدرود باش
-
شكر خوشست وليكن حلاوتش تو نداني
من اين معامله دانم كه طعم صبر چشيدم
سعدي
سلام دوستان خصوصا آقا جلال آنلاين
-
من از تنهایی خواهم رفت.
قبل از آن که،
جشن شعر و
شبهای ماه،
از دست رود.
و بلوغ دریاچه را،
برای بچّه ماهی ها،
شرح خواهم داد:
-
دور جنیبت کش فرمان تست
سفت فلک غاشیه گردان تست
حلقه زن خانه به دوش توایم
چون در تو حلقه به گوش توایم
داغ تو داریم و سگ داغدار
مینپذیرند شهان در شکار
سلام پایان جان
-
رقص ، یه نگاه
عشق ، یه صدا
بی تابی پروانه
بی خوابی مستانه
کندوی عسل می خوام
سرمستی مستانه
بی خود شده ام از خود
سرمست نگاه تو
عاشق تر از آئینه
سرگرم نگاه تو
رویای خراباتی ،می هستی و میخانه
من مست شراب تو ، کی هستی تو در خانه؟
بی تاب چو پروانه می رقصم و می سازم
آهنگ صدای تو کنج در بتخانه
می رقصم و می بویم عطر تو به میخانه
می خوانم و می جویم مهر تو به دلخانه
چون ماه به جام تو می ریزم و می پاشم
جادوی شفاخانه
کندوی عسل ، عشقم
ای هم نفسم ، عشقم
خامش منشین اکنون، بازا به میخانه
شاعر زهرا رشن
-
همان سودایی و دیوانه میباش
چرا عاقل شدی هشیار گشتی
تفکر از برای برد باشد
تو سرتاسر همه ایثار گشتی
همان ترتیب مجنون را نگه دار
که از ترتیبها بیزار گشتی
چو تو مستور و عاقل خواستی شد
چرا سرمست در بازار گشتی
-
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
سلام دوستان گل-اگه بدی خوبی تومشاعره از ما دیدید حلال کنید-
فعلا تا چند وقت برا جلوگیری از قاطی شدن کمتر مزاحم میشم
Bo0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0S
شتر از بار ميناله ما از دل/بناليم هر دو مان منزل به منزل
شتر ناله که بارم گرونه/ما ميدونم که چوب ساربونه
-
در غربت كدام بيابان
از سينه هاي خسته برآريم ؟
اي كودك نيامده ! اي آرزوي دور
كي چهره مي نمايي؟
اي نور مبهمي كه نمي بينمت درست
كي پرده مي گشايي ؟
امروز دست گير كه فردا
از دست رفته است
انسان خسته اي كه نجاتش به دست تست ...
از اون حرفا بود محمد. یه ساعته کسی پست نداده اونوقت میری که قاطی نشه؟!
-
تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
نه :40: محمد:40: نرو:28: تايك بي تو صفا نداره:41:
-
تا به ديروز، تو بودی پری و من پر ِ تو:
حاليا قصّه ی ما قصّه ی ديو است و پری.
تو شدی باد و گذشتی به سبکْ ساری و من
لاله ام، داغ به دل، مانده به خونين جگری.
بر زبان جانِ مرا نيست به جز نامت و تو
گوش ِ دل داری ازسنگ گران تر به کری
-
ياد آن شب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهي تشنه و ديوانه عشق
"ی"
-
قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت میکند این قد وقامت
مؤذن گر ببیند قامتت را
به قد قامت بماند تا قیامت
-
تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو
زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت
کز خون ناحق کشتگان گل شد سر میدان تو
-
ممد تريپ چيه واسه آزاد داري مي خوني اونم كه صبح تموم ميشه !!@
-
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمانی روی کلوخی بنشیند با تو
و خرامیده شب اندام ترا
مثل یک قطره آواز به خود جذب کند
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت
«بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر ست»
-
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی دارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
بر مهر که پیوست و بکین که شکست
-
تا کی این پرده جان سوز پس پرده زنم
تا کی این ناوک دلدوز نهان اندازم
دردنوشان غمت را چو شود مجلس گرم
خویشتن را به طفیلی به میان اندازم
تا نه هر بیخبری وصف جمالت گوید
سنگ تعظیم تو در راه بیان اندازم
گر به میدان محاکای تو جولان یابم
گوی دل در خم چوگان زبان اندازم
-
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد
-
دیگه نای موندم نیست
نفسای خوندم نیست
دوس دارم امشب بمیرم
تا که باز آرووم بگیرم...
-
محراب ابرويت بنما تا سحر گهي
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
حافظ
-
تو آنی که از یک مگس رنجه ای
که امروز سالار پنجه ای
-
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
فرانک نوبتت شد. "ی" اومد!
-
ياد روزي كه به عشق تو گرفتار شدم
از سر خويش گذر كرده سوي يار شدم
امام خميني(ره)
فداكاري:5:
سلام دوستان
-
من خواستار جام می از دست دلبرم
این راز با که گویم و این غم کجا برم
جان باختم به حسرت دیدار روی دوست
پروانه دور شمعم و اسپند آذرم
این خرقه ملوث و سجاده ریا
آیا شود که بر در میخانه بر درم
گر از سبوی عشق دهد یار جرعه ای
مستانه جان زخرقه هستی درآورم
پیرم ولی به گوشه چشمی جوان شوم
لطفی که از سراچه آفاق بگذرم
به این می گن امداد غیبی
-
منم و شمع دل سوخته ، یارب مددی
که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
شعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت
سایه ! مکشته ی عشقیم ، که این شیرین کار
مصلحت را ، مدد از تیشه ی فرهاد گرفت
چرا بی نوبتی میکنید آخه؟!
-
تویی آن جوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
حافظ
-
کان چه بود؟....انسان؟
خواب بودم یا.....نمیدانم......بیدار آیا؟
آه...چه کابوسی - انسان.
پست ذات مبهم هستی
آن دروغ بی نهایت زشت
پشت تن پوش حصار دورها محصور
آن زمخت اندام
آن گدا - افریته منحوس
گم به کابووس طبیعت راه
آه انسان...آه
زندگی شاید همین باشد
آری ...انسان و دگر هم هیچ.
زندگی شاید همین باشد
بی نوبت چیه
اینا همه اش معجزه است دقت کن
-
در اين دنيا اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
حافظ
چقدر منتظر ك بودم ولي......
براي شما معجزه ميشه براي من ع...
-
یارب این نو دولتان را بر سر خودشان نشان
کین همه قلب و دغل در کار دولت میکنند
کپی رایتو حال کردین!!
فعلا..
-
همه مثل خودم تو كف "ك" بودند سه تا پست همزمان داده شد
آقا جلال اصلاح كن
مثل اينكه معجزه ها در انحصار فرانك خانومه:13:
-
یا رب این نو دولتان را بر سر خودشان نشان
کین همه قلب و دغل در کار دولت میکنند
حافظ
به خاطر تغیر شعر قبلی عوضش کردم
-
برام جالبه که این تایپیک چرا تو بخش ادبی نیست!!
-
در کنار حسرت پروانه ها
شعر یعنی آه سرخ لاله ها
شعر یعنی حرف پنهان در نگاه
شعر یعنی ترجمان یک نفس
عمق سایه روشن دشت پگاه
شعر یعنی یک زلال بی دریغ
شعر یعنی راز قلب یک صدف
سلام بر همگي
-
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض وقامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شدم خاک چه سود اشک ندامت
حافظ
payan جان متاسفانه دیگه شعرهام با ک تموم نمیشه
-
تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت
بنفشه نيك گو
سلام آفتاب خانوم حال شما؟ كم پيدايد
آقا وحيد اشكال نداره پايان رو هم ميتوني فارسي بنويسي
-
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
سلام همه
-
سلام دوستان(با اجازه)
دير گاهيست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام كاش چشمان مرا خاك كنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام....
-
منم یا رب در این دولت که روی یار میبینم
فراز سرو سیمینش گلی بر بار میبینم
مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبهای مرغی شکرگفتار میبینم
مگر دنیا سر آمد کاین چنین آزاد در جنت
می بی درد مینوشم گل بی خار میبینم
عجب دارم ز بخت خویش و هر دم در گمان افتم
که مستم یا به خوابم یا جمال یار میبینم
سلام دوست عزیز
-
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را...
-
آنان که ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور و حقیقت از من بشنو
باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی
خیام