یک مطلب جالب ، در قسمت مقالات مرجع نسبتا خبری رئال
نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیروز ساعت ٨ شب به وقت محلی مادرید فلورنتینو پرس روبرو خبرنگاران قرار گرفت و آنچه از او می خواستند را به آنها داد. اخراج خوزه مورینیو از باشگاه رئال مادرید. می توان با چند کلمه سیاسی مانند" توافق دو طرفه" قضیه را ماست مالی کرد اما واضح بود که نه مورینیو توان ادامه جنگش با مطبوعات مادریدی را دارد و نه پرس می تواند زیر بار فشار ها سر راست کند، پس هر دو طرف چاره ای جز اخراج پیش رو نداشتند.
فارغ از عملکرد مورینیو در این سه سال باید دانست که جنس مورینیو با رئال مادرید جور نبود. فشار های بیرونی نیز آنچنان ربطی به کاسیاس و یا راموس نداشت. مورینیو اگر در ضربات پنالتی در برابر بایرن مونیخ پیروز شده بود حتی اگر کاسیاس، راموس و رونالدو را با هم نیمکت نشین می کرد نیز اعتراضی از جانب رسانه ها متوجه او نمی شد زیرا بدنه سانتیاگو برنابئو با پیروزی ساخته شده است. البته کلمه" پیروزی" کمی با آنچه در اطراف لندن، منچستر، میلان و مونیخ می شنویم، متفاوت است. تاریخ رئال مادرید سرمربیانی به خود دیده که پس از قهرمانی اروپا و لالیگا نیز اخراج شده اند و این زیاده خواهی بی دلیلی است که رسانه ها به هواداران مادریدی تلقین کرده اند. در اینکه مورینیو پس از یک دهه رئال را به جایگاهی که لایق اش بود رساند شکی نیست و کارنامه مربیان پیش از او مشخص است. حال چه شده که پس از سه دوره حضور متوالی در نیمه نهایی چمپیونزلیگ سرمربی اخراج می شود باز می گردد به همان افراط و تفریط های هواداران.
البته نباید یک طرفه به این قضیه نگاه کرد و تمام انتقادات را متوجه رسانه های حامی باشگاه کرد زیرا مورینیو نیز کمی فلسفه باشگاه را اشتباه گرفته بود. اگر نگاهی بیندازیم به باشگاه های قبلی آقای خاص می بینیم که در دوران حضور مورینیو بر روی نیمکت آنها، همواره مورینیو وزنه اصلی بوده است نه خود باشگاه. رسانه ها بیش از آنچه به افتخارات چلسی و اینتر بپردازند به این فکر بودند که آیا مورینیو توان تکرار قهرمانی اروپا را همراه با آنها خواهد داشت یا خیر. این به معنی این است که مورینیو تا به حال در باشگاهی حضور نداشته که فلسفه باشگاه مهمتر از کسب عنوان قهرمانی مجدد مورینیو در اروپا باشد. آقای خاص همواره در کنفرانس مطبوعاتی خود از سومین قهرمانی خود( فرد گرایی) به جای دهمین قهرمانی رئال مادرید( جمع گرایی) سخن به میان آورده است. او تقریبا در دو جبهه می جنگید. جبهه اول بارسلونا که در فصل آخر خود حداقل در بازی های روبرو از پس آنها بر آمد و جبهه دوم ساختار باشگاه که توانست در دو سال اول با تغییرات( بخوانید اصلاحات) کمی ان را باب میل خود کند اما در سال آخر دیگر نای جنگیدن با فشار ها را نداشت. قبل از خداحافظی از رئال مادرید او در کنفرانس مطبوعاتی به ادامه کار علاقه نشان داده بود اما شروطی را نیز تعیین کرده بود که مهم ترین ان نیمکت نشین کردن کاسیاس بود. اسطوره رئال مادرید که مورینیو، دیگو لوپز را به او ترجیح می دهد. پرس نیز می دید که با ادامه این مسیر یک فصل دشوار در پیش خواهد داشت که با هر شکست موجی از انتقادات به سمت او روانه می شود و به همین دلیل حتی با وجود علاقه شخصی اش به مورینیو حاضر به ادامه کار با وی نشد.
حضور سه ساله مورینیو درسی را به وی داد. اینکه رئال مادرید تنها باشگاهی است که تصمیمات در کادر مدیریتی صورت نمی گیرد. پرس برای او آبراموویچ و موراتی نبود زیرا حدود اختیارات پرس بسیار محدود تر از مالکین باشگاه های چلسی و اینتر میلان است. اینجا مارکا و AS تعیین می کنند که چه کسی بیایید و چه کسی برود. همانطور که الان هر دو این روزنامه ها به طور غیر مستقیم به باشگاه سیگنال می فرستند که گزینه ما کارلو آنچلوتی است و در غیر این صورت در طول فصل به مشکل خواهند خورد. آیا این چیزی غیر از مافیا است؟ بایرن مونیخ گواردیولا را بر خلاف انتظارات هواداران به روی نیمکت نشاند اما در مادرید خبری از این گونه تصمیمات نیست. همانطور که روزی این رسانه ها تعیین کردند که مورینیو باید بیاید، به همان شکل هم مهر سرمربیگری کارلتو را امضا می کنند. حال شاید بتوان حدس زد که چرا پس از دل بوسکه مادریدی کسی با انبوه ستاره ها قادر به قهرمانی اروپا نشده است. گروه های مطبوعاتی( بخوانید مافیای مطبوعاتی) مادریدی همانند خانواده کارلئونه در شاهکار "پدرخوانده" هستند و سرمربی را به چشم ابزاری برای بر طرف کردن نیاز های خود می بینند و اینجا این خانواده شاید لیاقت مورینیو را نداشته اند!