دیشب معاون افسر نگهبان بودم.بچه های آسایشگاهمون همه پایه خدمتیاشون بالاست.اما از نظره شعور خیلی با فرهنگ تر از گردان رزمیی هستند که قبل از انتقالیم توش بودن.
منم حال بشون میدم توی نگهبانیا اساسی.:n02:
سیگار کشیدن که مجازه فقط با اخمه من شرمندشون میکنم.:n34:
گوشی از چند تاشون دیدم.بدجوری ترسیده بودن.اقامتی بودن.فکر میکردن حالا میرم میفروشمشون به فرمانده.اما بهشون گفتم گوشی از نظره من هیچ ایرادی نداره تا در اینده فرهنگش جا بیفته.:n19:
امروز روز تعطیل بود و بیداری را ساعت 6:30 زدم براشون و تا ساعت 8 گذاشتم بخوابن.:n33:
بچه هامون صبح که از خواب بیدار شدن صبحانه را خوردن و شروع کردن به حرکات موزون روی موسیقی این دستگاه دیجیتالا :n20::n19:
بعد هم واسه چند تاشون تشویقی رد کردم توی دفتر وقایع.:n31:
اما بهشون گفتم فقط در صورتی باهاشون بد تا میکنم و زیرابشونو میزنم که در نگهبانی سستی کنند یا کاری کنند که من به فنا برم.:n24:
در کل اگه همه ی ارشد ها مثل من بودند و همه ی سرباز ها با لیاقت بودند خدمت میشد بهشت.:n26:
واسشون جو دانشگاه راه انداختم البته در کنارش به پایه بالا ها هم بها میدم و دهن سربازهای پرو را سرویس کردم.:n25:
یکی از بچه خلاف ها موقع خاموشی کشیدم کنار و گفت : مهندس خدا شاهده ، برف اومده بود توی سرما ، ارشد منو یک ساعتو نیم نگه داشته بود و میگفت باید درخت صنوبر را تکون بدی و بگی موز میخوام!:n30:
اینا که گفت بغضم گرفت.:n28:
بعضی از این ارشد ها تا چه حد میتونن آشغال و کثیفو بد ذات باشن؟!
خدا لعنت کنه هر کسی را که بی دلیل به بقیه ظلم میکنه.:n34: