دل گر نميگدازي و نيش ار نميزني
بيموجبي، چرا ز تو هر کس کند فرار
خنديد خار و گفت، تو سختي نديدهاي
آري، هر آنکه روز سيه ديد، شد نزار
پروین اعتصامی
Printable View
دل گر نميگدازي و نيش ار نميزني
بيموجبي، چرا ز تو هر کس کند فرار
خنديد خار و گفت، تو سختي نديدهاي
آري، هر آنکه روز سيه ديد، شد نزار
پروین اعتصامی
رفت و نهان شد زچشم روی دلارای او
رفت و نبوسیده ماند خاک کف پای او
آمد و ننشست و رفت آن مه و بر جای ماند
در سر سودائیم آتش سودای او
پژمان بختیاری
وقت سحر است خیز ای مایه ی ناز***نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کآنها که به جای اند نپایند بســـــی***وآنها که شـــدند کس نمی آید باز
خیام
این باده نیست؟؟نقل قول:
نرمک نرمک بتده خور و چنگ نواز
ز سم اسب میچرخید بر خاک
بسان گوی خون آلود، سرها
ز برق تیغ می افتاد در دشت
پیاپی دست ها دور از سپرها
مهدی حمیدی
چرا ! ممنون از دقتتون
آن مدعیان که در معنی سفتند***وز چرخ به گونه گون سخنها گفتند
آگه چو نبودند ز اسرار نهــــــان***با خود زنخی زدنــــــد و آخر خفتند
خیام
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی برانند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد
مهدی حمیدی
محتوای مخفی: واقعا زیبا
در هجر تو گر دلم گراید به خسی***در بر نگذارمش که سازم هوسی
ور دیده نگه کند به دیدار کســـی***در سـر نگذارمش که ماند نفسی
سنائی غزنوی
موافقم واقعا زیباست.ممنون که کاملش رو نوشتی.
محتوای مخفی: نکته
یاد باد آنشب که نام از دختر آینده گفتی
سر به سوی آسمان ها کردی و با خنده گفتی
گر به یادت هست نام کوکبی تابنده گفتی
خود ثریا گفتی و خوش گفتی و زیبنده گفتی
نام او دانم به یاد من ثریا کرده بودی
نام او گرداند؛ زیرا فتنه بر پا کرده بودی
مهدی حمیدی
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بســـتی***غمخـــــــواره یارانشد تا باد چنــــین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی***نک سرده مهمان شد تا باد چــــنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانــــــــه***هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شـیرینش***عالم شکرستان شد تا باد چـــــنین بادا
مولانا
ای دل مرا دیوانه کردی، خوب کردی
با عالمم بیگانه کردی ، خوب کردی
سر را که از باد غرور آکنده دیدی
خاک در میخانه کردی ، خوب کردی
ای ماه من در عاشقی دیوانه بودم
ترک من دیوانه کردی، خوب کردی
ویران سرائی بود منزلگاه عشقت
دوری از این ویرانه کردی خوب کردی
بختیاری
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور***کلبه احـــــــــــــزان شود روزی گلـستان غم مخور
ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مـکن***وین سر شـــــــــــوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمـــــــــــن***چتر گل بر سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفـــــت***دائما یکسان نباشد حال دوران غـــــــــــــــم مخور
حافظ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هفته پنجم از پست 878 شروع تا پست 1091
طبق قوانین موجود در پست 1 :
کاربر فعال : t.s.m.t
کاربـر برتر : t.s.m.t
بهترین پست ،پست iman_abi با 5 تشکر بوده است .( پست 901 )
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هفته ششم از پست 1094 آغاز میشود .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دوستان از این به بعد بهترین پست هفته نیز مشخص میشود ،پس حتی اگر امکان شرکت در مشاعره برایتان کم هست لطفا پست های دیگران را ملاحظه و در صورت پسند از آن پست تشکر کنید .
ممنون
از eblis_boy 1386 عزیز میخوام که این قانون را در پست اول اضافه کند .
ری-رحمان الرّحیم اولدو جمالین عالمه*نئچین آدم دئر کی بسم الله ذوالفضل العلا؟*سین-سعادت بولدو اول کیم،بیلدی حققین رمزینی*آنلارا کیم صیدق ایله بو یولدا چکدیله ر جفا*نسیمی*
اي به عالم کرده پيدا راز پنهان مرا
من کيم کز چون تويي بويي رسد جان مرا
جان و دل پر درد دارم هم تو در من
چون تو پيدا کردهاي اين راز پنهان مرا
عطار
ازین شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگین*چه میگویم نمیفهمم چه میخواهم نمیدانم*به اشک من گل و گلزار شعر فارسی خندان* من شوریده بخت از چشم گریان ابر نیسانم* شهریار
من که از آتش دل چون خم مي در جوشم
مهر بر لب زده خون ميخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بين که در اين کار به جان ميکوشم
حافظ
مجروح ز رنج زندگی رست/ از قلب بریده گشت شریان/ آن بال و پر لطیف بشکست/ وان سینهی خرد خست پیکان/ پروین
نظر ز روي تو صاحب نظر نميبندد
که هيچ کس به چنين روي در نميبندد
دلم ز صورت خوب تو پي به معني برد
که چرخ نقشي ازين خوب تر نميبندد
فروغی بسطامی
دست ساقی ز دست حاتم خوشتر/جامی که دهد ز ساغر جم خوشتر/آندم که دمد ز گوشه ی لب نایی/در نی،ز دم عیسی مریم خوشتر/هاتف اصفهانی
روز روشن به خود از عشق تو کردم چو شب تار
به اميدي که تو هم شمع شب تار من آئي
گفتمش نيشکر شعر از آن پرورم از اشک
که تو اي طوطي خوش لهجه شکر خوار من آئي
شهریار
یارب مکن از لطف پریشان مارا/هر چند که هست جرم و عصیان مارا/ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم/محتاج بغیر خود مگردان مارا/ابوالخیر
اي درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
وي روز من بي روي تو همچون شب تار آمده
اي مه غلام روي تو گشته زحل هندوي تو
وي خور ز عکس روي تو چون ذره در کار آمده
عطار
هر شب به تو با عشق و طرب می گذرد/بر من ز غمت به تاب و تب می گذرد/تو خفته به استراحت و بی تو مرا/تا صبح ندانی که چه شب می گذرد/هاتف اصفهانی
در عين وصل جز من راضي به مرگ خود کيست
صد رشک تا سبب نيست با خود درين صدد کيست
ياران مدد نمودند در صلح غير با او
اکنون کسي که در جنگ ما را کند مدد کيست
محتشم کاشانی
تیرت چو ره نشان پران گیرد/هر بار نشان زخم پیکان گیرد/از حیرت آن قدرت بخت اندازی/مردم لب خود بخش به دندان گیرد/وحشی بافقی
دامن دوست به دنيا نتوان داد از دست
حيف باشد که دهي دامن گوهر به خسي
تا به امروز مرا در سخن اين سوز نبود
که گرفتار نبودم به کمند هوسي
سعدی
یارب رود از تنم اگر جان چه شود/وز رفتن جان رهم زهجران چه شود/مشکل شده زیستن مرا بی یاران/از مرگ شود مشکلم آسان چه شود/هاتف اصفهانی
دلا! باز اين همه افسردگي چيست؟
به عهد گل، چنين پژمردگي چيست؟
اگر آزردهاي از توبهي دوش
دگر بتوان شکست، آزردگي چيست؟
شنيدم گرم داري حلقه، اي دوست
بهائي! باز اين افسردگي چيست؟
شیخ بهایی
تا پای کسی سلسله آرا نشود/او را سر قدر آسمان سا نشود/باز ار نشود صید و نیفتد در قید/او را به سر دست شهان جا نشود/وحشی بافقی
دلم از سوز عشق آتش بجان بي
بکامم زهر از آن شکر دهان بي
همان دستان که با ته بي بگردن
کنونم چون مگس بر سر زنان بي
بابا طاهر
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم/با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست/ مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع/ بر اهل وجد و حال در های و هو ببست/ حافظ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] سلام ،لطفا پست های 1092 و 1093 را مطالعه کنید .
تو نازک طبعی و طاقــــــــــت نیازی***گرانی های مشتی دلـق پوشان
چو مستم کرده ای مستور منشین***چو نوشم داده ای زهرم منوشان
حافظ
نشکند عهد من الا سنگـــدل
نشنود قول من الا بختـــــــیار
سعدیا چندانکه می دانی بگو
حق نباید گفتن الا آشـــــــکار
سعدی
روي همه عاشقان ز عشقش
از خون جگر شده منقش
گل چهره و گل فشان و گل بوي
مه طلعت و مه جبين و مهوش
عطار
شاها، باید کز تو دلی کم شکند
لطف تو هزار لشکر غم شکند
اندیشه به کاردار کاندر سختی
یک آه هزار ملک در هم شکند
فکر کنم از اعظام الوزاره است
دل روشن من چو برگشت ازوي
سوي تخت شاه جهان کرد روي
که اين نامه را دست پيش آورم
ز دفتر به گفتار خويش آورم
فردوسی
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و باد
خیام
در دلم افتاد آتش ساقيا
ساقيا آخر کجائي هين بيا
هين بيا کز آرزوي روي تو
بر سر آتش بماندم ساقيا
عطار
این دود سیـــه فــام که از بــام وطـن خاسـت............ از ماست که بر ماست
وین شعله ی سوزان که برآمد ز چپ و راست............ از ماست که بر ماست
جان گـر به لب ما رســــد از غیـــــر ننــالیـــم............ با کس نسگالیم
از خویـش بنــالیـم که جـان سخن اینجـاسـت............ از ماست که بر ماست
بــــهار