من از عالم تو را تنها گزینم ... تو به کن آخرم از اولینم
سلام ...
من از عالم تو را تنها گزینم
روا داری که من غمگین نشینم
دل من چون قلم اندر کف توست
ز توست گر شادمانم گر حزینم
بجز آنچه تو خواهی من چه خواهم
بجر آنچه نمایی من چه بینم
گه از من خار رویانی گهی گل
گهی گل بویم گه خار چینم
مرا گر تو چنان داری چنانم
مرا گر تو چنین خواهی چنینم
در آن خمی که دل را رنگ بخشی
چه باشم من چه باشد مهر و کینم
تو بودی اول و آخر تو باشی
تو به کن آخرم از اولینم
چو تو پنهان شوی از اهل کفرم
چو تو پیدا شوی از اهل دینم
بجز چیزی که دادی من چه دارم
چه می جویی ز جیب و آستینم
( مولوی )
.
دل كسی رو كه دوستش داری به خاطرت هیچ چیزی نشكن ...
سلام ...
غرورتو واسه كسی كه دوست داری بشكن ، ولی دل كسی رو كه دوستش داری به خاطرت غرورت نشكن . . .
نقل قول:
دوست عزیز مگه اینجا برای نوشتن نثر نیست؟؟؟ ظاهراً این چیزی که نوشتی شعره، نه نثر!!!!
دوست گرامی میتونستید PM بزنید یا در پروفایل مینوشتید ، تا تاپیک شکل مناسب خودش رو داشت و دوستان استفاده کافی و مناسب رو میبردند ... حداقل یه مطلب نثر یا شعر مینوشتید ... الآن نوشتم فقط به احترام پاسخگویی و اینکه شما و دوستان در جریان باشید ... درسته گفته شده نثر ، ولی چون عارفانه و عاشقانه است ، و این شعر هر دو جنبه ( عرفان و عشق ) رو با هم داره ، و معروفه و تاپیک مناسب دیگه ای هم برای عرفان و عارفانه نداریم ، بخصوص اینکه هر دو جنبه رو بطور کامل مثل این شعر در بر داشته باشه ، یعنی در آن واحد هم جنبه عرفانی و هم جنبه عاشقانه و عشقی رو داشته باشه نداریم ، اینجا زدم ... توضیح کافی بود ! ... اگر مطلبی داشتید لطفآ فقط PM بزنید ... در ضمن فروم و تالارها و انجمن ها مدیر دارند ، میتونید با اونها هم مشورت بفرمایید... موفق باشید ...
.
خداوندا قسم بر عاشقان و پاکبازان - مرا عزمی چنان پیگير بخشم ... که تا تقدير را تغيير بخشم
سلام ...
خداوندا خداوندا خداوندا ...
خداوندا قسم بر پاکبازان
بلندآوازگان و سرفرازان
مرا زين خود پرستیها رها کن
چنان انديشهای بر من عطا کن
که تقديری که از آن ناگزيرم
توانم جبر و قهرش را پذيرم
و يا عزمی چنان پیگير بخشم
که تا تقدير را تغيير بخشم
توانی ده تو ای بانی تقدير
که بشناسم ز هم تقدير و تغيير
الهی آمین ...
.