رو در رو با مرگ / تام بیسل
داستان یک عکاس و یک خبرنگار امریکایی رو روایت میکنه که برای تهیه خبر و عکس از جنگ به افغانستان رفته اند و در مسیرشون از شهری به شهر دیگه دچار مشکلاتی میشن. همون طور که از نام کتاب پیداست نویسنده به احوالات این دو نفر و تقابلشون با مرگ میپردازه
خیلی کتاب خاصی نبود . لااقل برای من این طور بود.
این داستان رو من به عنوان یک کتاب جدا تهیه کردم اما در اصل به همراه داستان های دیگر این نویسنده در کتابی تحت عنوان خدا در سن پترزبورگ خانه دارد منتشر و چاپ شده
یادداشت های روزهای تنهایی / گابریل گارسیا مارکز
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک زمان هایی شدیدا علاقه مند به کارهای مارکز بودم و همه کتاب هاش رو تهیه کرده بودم اما بنا به دلایلی هیچ وقت همه رو نخوندم. بعد از مدت ها رفتم سراغ این کتاب
کتاب مجموعه یادداشت هایی ست پیرامون موضوعات مختلف. از مسائل شخصی و اتفاقات و وقایعی که مارکز در زندگی باهاشون مواجه شده . از ترسش از پرواز تا خاطرات مصاحبه های چاپ شده ای که هیچ وقت انجام نداده و صحبت هایش با پسرانش ، داستان هایی که از نوشتنشون شرمسار شده و ...
خیلی نثر روان و جالبی داشت. از خیلی از کتاب هاش برام جذاب تر بود. شاید به خاطر این که خیلی ساده و رو در رو با مخاطبش صحبت میکنه
در کل اگر به کارهای مارکز علاقه دارید یا بعضی آثارش رو مطالعه کردید، مطالعه ی این کتاب پیشنهاد میشه
شما که غریبه نیستید / هوشنگ مرادی کرمانی
با آثار مرادی کرمانی آشنا بودم اما هیچ کدوم از کتاب هاش رو نخونده بودم. و این کتاب رو به عنوان اولین اثر ازش خوندم. و بسیار دوستش داشتم. داستان زندگی هوشنگ مرادی کرمانی هست از کودکی و زندگی در روستای سیرچ در حوالی کرمان و تا ابتدای جوانی و عزیمت به تهران. علاوه بر نثر فوق العاده و کشش همیشگی داستان از ابتدا، این همه مشکلاتی که در کودکی باهاشون دست و پنجه نرم کرده برام جالب بود. شخصیت های داستان به زیبایی توصیف شده بودند و روند کاملا پویایی داشت. و صداقت و شفافیت نویسنده برام تحسین بر انگیز بود. و بعد از تمام شدن کتاب به این فکر میکردم که شاید همه ی ما زندگی پر فراز و نشیبی داشته ایم و خواهیم داشت، اما این قلم زیبای یک نویسنده ی قهاره که می تونه از اتفاقات عادی یک زندگی عادی یک شاهکار خلق کنه
در کل کتاب گرم و دوست داشتنی ای بود. پیشنهاد میشه
The Great Gatsby/گتسبی بزرگ
گتسبی بزرگ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دومین رمان بزرگ قرن بیستم نوشته ی اسکات فیتس جرالد ..
داستان توسط نیک روایت میشه، نیکی که به غرب نیویورک میاد تا کار کنه .. خونه ای در همسایگی شخصی به نام گتسبی میگیره .. گتسبی هویت مجهولی داره و هر کس اون رو متهم به یه کاری می کنه و هیچکس نمی دونه گتسبی چی کاره هست ولی همه از مهمونیهای بزرگی که گتسبی میده لذت میبرن...و دلیل دادن این مهمونی ها خودنمایی نیست..خودنمایی که اکثر ساکنین این منطقه از نیویورک بهش عادت دارن.. این حقیقت تا اواسط داستان مخفی میمونه .. نیک آدم کنجکاوی نیست و تمام اتفاقات و اطلاعاتی که در اختیار خواننده قرار میده بر حسب اتفاق هست...دخترعموی نیک(دی زی) تو منطقه شرق نیویورک با همسرش تام ساکنه .. تامی که به همسرش وفادار نیست و روابطی خارج از چارچوب ازدواج با مرتل(زن ویلسون؛ یه کارگر پمپ بنزین) داره...در طول داستان نیک با جوردن بیکر(دوست دیزی) وارد یه رابطه ی عاطفی میشه که در طول داستان، نیک جز دو یا سه پاراگراف بهش اشاره نمیکنه...چرا که قهرمان روایت نیک، گتسبی هست..گتسبی عاشق که برای به دست آوردن دی زی تمام زندگیش شبیه یک رویا شده...گتسبی عاشق که دی زی رو اونقدر تو رویاهای خودش بزرگ کرده که حقیقت وجودی خودش رو فراموش کرده و یک عمر نقش بازی کرده...یک عمر رویا برای به دست آوردن عشقش .. روایت غیر رمانتیک نیک از این جریان رمانتیک این رمان رو از یک رمان عشقی معمولی فراتر برده و خواننده رو تا خط های آخر مشتاق نگه میداره...نه مشتاق دونستن پایان داستان...مشتاق خط به خط این روایت عمیـــق...
دو تا نکته که لازم میدونم اشاره کنم:
- ترجمه ای که من از این کتاب خوندم از آقای کریم امامی هست(انتشارات نیلوفر) و به دلیل وجود اسم های زیادی که تو این رمان هست و اصطلاحاتی که به کار رفته تو صحبت های شخصیت ها؛ اولش چندان رمان جذابی به نظر نمیرسه...راوی خیلی آروم پیش میره و از نیمه ی دوم رمان خواننده رو با خودش همراه می کنه .. البته تمام اصطلاحات توضیح داده شده تو این کتاب و نامه هایی که به نویسنده راجع به رمان نوشته شده و جواب نویسنده به این نامه ها هم ترجمه و چاپ شده...ترجمه کامل و دقیقی هم هست...
- یک فیلم شاخص از این رمان ساخته شده به کارگردانی جک کلیتون...
و در نهایت اینکه، این رمان 226 صفحه ای رو از دست ندید : )
موش ها و آدم ها/جان اشتاین بک
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همیشه عنوان این کتاب رو بسیار دوست داشتم و بر آن شدم بخونمش تا از محتواش هم با خبر بشم. داستان درباره دو کارگر روز مزده و یکی کوچک و نسبتا باهوش و دیگری قوی هیکل و دارای اختلالات ذهنی. این دو نفر با هم سفر میکنند و به مزرعه ای جدید برای کار میروند و اتفاقاتی در اونجا براشون میوفته
با داستان رئال و غم انگیزی رو به رو هستیم. فقر و بدبختی و فاصله طبقاتی و تبعیض نژادی و ... و البته کور سوی امیدی که هنوز گاهی وقت ها در دل طبقه رنج کشیده پیدا میشه
و حقیقت تلخی که اکثریت این بدبختی رو پذیرفتن و برای بهبود شرایط کاری نمیکنن و حتا دیگران رو هم از این کار منصرف میکنن و ..
کلا داستان تلخی بود. با پایانی تلخ تر. در پایان خوندنش حالمان گرفته شد ولی خب شخصیت ها و روابط داستان پیچیدگی هایی داشت که روند داستان رو علارغم تلخیش جذاب میکرد
اگر به این سبک داستان ها علاقه دارید پیشنهاد میشه ولی برای کسانی که به این ژانر علاقه ای ندارند شاید گزینه ی مناسبی نباشه
آشيانه کرم سفيد کتابی به نويسندگی برام استوکر و ترجمه آرش حجازی
آشيانه کرم سفيد کتابی به نويسندگی برام استوکر و ترجمه آرش حجازی
با نام برام استوکر بی شک آشنا هستيم کسی که شاهکاری به نام دراکولا رو خلق کرد داستانی که برای نوشتن آن بيش از هفت سال از عمر خود را صرف تحقيق و مطالعه در مورد آن کرد.
آشيانه کرم سفيد داستان جوانی است که متوجه می شود تنها بازمانده از يک خانواده ثروتمند است و فردی خودش را عموی او معرفی می کند و اين جوان همراه با اين مرد به دهکده ايی وارد می شود جايی که در آن افتادن اتفاقات عجيب و غريب و همچنين افسانه ها امری عادی است و او وارد يکی از همين درگيری ها می شود.
به نظرم کتاب به هيچ وجه چيزی باسه گفتن نداشت داستان به نحوی عجيب و غريبی سر و شکل خواستی نداشت معلوم نبود رابطه ادگار و بانو رابلا کجای داستان است يا ايجاد رابطه ميمی و شوهرش چگونه اينقدر سريع اتفاق افتاد.کتاب خوب نبود با نخوندنش چيزی رو از دست نخواهيد داد در ضمن ترجمه کتاب پر بود از اشتباه و اشکال
قسمت های زييبايی از کتاب:
اولين که بار با هم ملاقات کرديم،اصلا فکرش را نمی کرديم که به چنين گردابی کشيده شويم.تا اين جای کار درگير دزدی، و احتمالا جنايت شده ايم،اما جنايتی هزاران بار بدتر از تمامی جنايات پيش رويمان است بايد با رازی چندش آور روبرو شويم که هيچ پايان و انتهايی ندارد... با مرعوب کننده ترين نيروها،نيروهايی که ريشه در عصری دارند که
جهان با جهانی که می شناسيم بسیار متفاوت بود. ما در حال بازگشت به سرچشمه خرافات هستيم... به عصری که اژداها ها يکديگر را در لجنزار ها پاره پاره می کردند.نبايد از چيزی بترسيم...هيچ حاصلی ندارد،هر چند آن چيز بسيار غير ممکن،بسيار غير محتمل باشد.زندگی و مرگ به قضاوت ما بستگی دارد،نه فقط زندگی و مرگ خودمان،که زندگی و مرگ آنانی که دوست داريم.
به نزد من بيا اينک آنچه را که تحقير می کنی،آنچه را که دشمن می پنداری،خواهی ديد.هر آنچه می بينی از آن من است تاريکی و نور. به تو می گويم من بزرگتر از هر آن کسی هستم که هست،بوده يا خواهد بود.وقتی فرمانروای پليدی مسيح را به بالای کوهی برد و تمامی پادشاهی زمين را به او نشان داد،کاری را می کرد که گمان می کرد هيچ کس نمی تواند انجام بدهد.اما اشتباه می کرد.. من را فراموش کرده بود. من به سوی تو نور خواهم فرستاد،نوری که تا دژ های آسمان بالا خواهد رفت.نوری چنان عظيم که آن ابرهای سياه را محو خواهد نمود.بنگر بنگر با تماس دست من، اين نور ظاهر و عظيم می شود.. عظيم تر... عظيم تر