تا زهره و مه در آسمان گشت پديد
بهتر ز می ناب کسي هيچ نديد
من در عجبم ز ميفروشان کايشان
به زانکه فروشند چه خواهند خريد
خيام
Printable View
تا زهره و مه در آسمان گشت پديد
بهتر ز می ناب کسي هيچ نديد
من در عجبم ز ميفروشان کايشان
به زانکه فروشند چه خواهند خريد
خيام
میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
" حافظ "
سعی کردم که بمانی و بریدی به درک
کارمان را به غـم و رنج کشیدی به درک
فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست
جنس پاخورده ی بازار خریدی به درک
آن یکی افتاد بیهوش و خمید
چونک در بازار عطاران رسید
بوی عطرش زد ز عطاران راد
تا بگردیدش سر و بر جا فتاد
سمن بر ویس دست رام در دست
ز داغ عاشقى بیهوش و سرمست
ز بس سرما تنش چون بید لرزان
ز نرگس بر سمن یاقوت ریزان
فخرالدین اسعد گرگانی: ویس و رامین، پاسخ دادن ویس رامین را
مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده
شدهام بیرمق و غمزده و تا خورده
اخم کن، زخم بزن، تلخ بگو، سر بشکن
قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده...
تا توانی بنده شو سلطان مباش
زخم کش چون گوی شو چوگان مباش
ورنه چون لطفت نماند وین جمال
از تو آید آن حریفان را ملال
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول
عجب دارم ز بخت خویش و هر دم در گمان افتم
که مستم یا به خوابم یا جمال یار می بینم
جناب ِعشق عجب باغبان بی رحمیست
دو لاله چیدن از آن باغ و اینهمه تاوان؟!
بی رنج، زین پیاله کسی می نمیخورد
بی دود، زین تنور بکس نان نمیدهند
تیمار کار خویش تو خودخور، که دیگران
هرگز برای جرم تو، تاوان نمیدهند
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات