هر که با احساس باشد
عاقبت خواهد شکست
این جواب سادگیست
هر که با احساس باشد
عاقبت خواهد شکست
این جواب سادگیست
گاهي اوقات آرزو مي كنيم
اي كاش فرصت ديگري داشتيم
تا دوباره از نو آغاز كنيم
فرصتي ديگر تا اشتباهاتمان را جبران كنيم
و شكست هايمان را به پيروزي تبديل كنيم
براي يك شروع ديگر به زمان خاصي نياز نيست
تنها كافيست كه واقعا بخواهيم
و از صميم قلب تلاش كنيم
براي كمي بهتر زندگي كردن
براي هميشه بخشنده بودن
براي افزودن كمي نور آفتاب
به دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم
شايد بهتر باشد كه هرگز از اميد دست بر نداريم
هميشه فردايي هست و حتما فرصتي ديگر
براي شروعي ديگر
یه عمر حرف دلم رو به در گفتم تا دیوار بشنوه......نه در شنید و نه دیوار......پنجره شنید و شکست..:13:
=====
البته این شعر نیست اما حال و هوام که هست...:9:
شرح این معنی ز من باید شنید
راز عشق از کوه کن باید شنید
حال بلبل از دل پروانه پرس
قصه ی دیوانه از دیوانه پرس
من شناسم آه آتشناک را
بانگ مستان،گریبان چاک را
خسته از پیکان مهرو می پرم
مانده بر زانوی خاموشی سرم
عمر کوتاه همچو گل بر باد رفت
نغمه ی شادی مرا از یاد رفت
از خدا پرسيدم: خدايا چطور ميتوان بهتر زندگي كرد؟ جدا جواب داد:
گذشتهات را بدون هيچ تاسفي بپذير،
با اعتماد زمان حالت را بگذارن و بدون ترس براي آينده آماده شو،
ايمان را نگهدار و ترس را به گوشهاي انداز،
شكهايت را باور نكن و هيچگاه به باورهايت شك نكن،
زندگي شگفت انگيز است، فقط اگر بدانيد كه چطور زندگي كنيد،
مهم اين نيست كه زيبا باشي، زيبا اين است كه مهم باشي، حتي براي يك نفر،
مهم نيست شير باشي يا آهو، مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن كني،
كوچك باش و عاشق ... كه عشق آئين بزرگ كردن را ميداند
بگذار عشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو با كسي
موفقيت، پيش رفتن است نه به نقطهي پايان رسيدن
فرقي نميكند گودال آب كوچكي باشي يا درياي بيكران... زلال كه باشي، آسمان در توست.
نلسون ماندلا
لحظه ديدار نزديك است .باز من ديوانه ام، مستم .باز مي لرزد، دلم، دستم .باز گويي در جهان ديگري هستم .هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!آبرويم را نريزي، دل !- اي نخورده مست -لحظه ديدار نزديك است
---------- Post added at 03:23 PM ---------- Previous post was at 03:20 PM ----------
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خداحافظ ...
سرزمین من خداحافظ ...
روزای خوبت بگو کجا رفت ؟؟؟ :41:
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم پياده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ای که تهی بود بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عيد همسايه
صدای گريه نخواهی شنيد همسايه
همان غريبه که قلک نداشت خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت خواهد رفت
آنروز با تو بودم
امروز بي توام
آنروز كه با تو بودم بي تو بودم...
امروز كه بي توام با توام...
---------- Post added at 11:01 PM ---------- Previous post was at 10:59 PM ----------
كسي با سكوتش
مرا تا بيابان بي انتهاي جنون برد
كسي با نگاهش
مرا تا درندشت درياي خون برد
مرا باز گردان!
مرا اي به پايان رسيده،
آغاز گردان...
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم ٫ تنها ٫ از جاده عبور :
دور ماندند ز من آدم ها
سایه ای از سر دیوار گذشت ٫
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل :
وای این شب چقدر تاریک است !
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم است بر دل
غم من لیک غمی عمناک است