من دراين شهرغريبم ودراين خاك فقير، به كمندتوگرفتار وبه دام تواسير، آتش عشق چنان دردلم افروخته است، كه ديده ام گرآب نريزدجگرم ميسوزد
دفتري كه بسته شدبازش نكنيد، دلي كه شكسته شدنازش نكنيد،ياران شمارابخدابه عشق بيوفايي نكنيديااينكه وفاكنيدتاآخرعمريا اينكه ازاول نباشيد
متين ترين كلمه عشق است، جذابترين كلمه آشنايي است، پاك ترين كلمه وجدان است، تلخترين كلمه جدايي است، زشت ترين كلمه خيانت است، سختترين كلمه تنهايي است بدترين كلمه بيوفايي است، بهترين كلمه تويي كه عشقمي
خداياگرتوهم دردعاشقي ميكشيدي، توهم زهرجدايي رابه تلخي ميچشيدي، توهم چون من به مرگ آرزوهاميرسيدي، پشيمون ميشدي ازاينكه عشقوآفريدي خدا
دل هيچكس نميسوزد براي حال غمناكم مگرسوزدهمان شمع عاشق كه ميسوزدسرخاكم
آنهاكه به جرم وفاسنگ به اين دل زدند، براي اين دل نيازي به سنگ نبود، اين شقايق بانگاهي سرد نيز، پرپر ميشد
منم آن شعله آتش كه ازهرشمع برخيزم، تمام هستيم رافقط به پاي تو ريزم، درون قلب من فرمانروايي كن، كه ازموي توبرخيزدهمه عطردل انگيزم
بگوچندكوزه طلا بيارم نازتوبكشم امشب ميخوام روآسمون عكس چشاتوبكشم اگرنگاهم نكنى نازنگاتوبكش
دوستت دارم چون تنهاترين فكرتنهايي مني دوستت دارم چون زيباترين لحظات زندگي مني دوستت دارم چون زيباترين روياي خواب مني دوستت دارم چون زيباترين خاطرات مني دوستت دارم چون به يك نگاه، عشق مني دوستت دارم
اینقدرساده نروومگذر لااقل نگاهي به پشت سرت كن شايدكسي درپي توميدودونامت راباصداي بيصدايي فريادميزندوتوهيچ وقت نخواهي فهميد
اگرروزي دلت لبريزغم بود، گذارت برمزاركهنه ام بود، بگواين بينصيب خفته درخاك يه روزگاري عاشق وديوانه زارم بود
صدايم دربرابرصدايت بيصداست، چشمانم دربرابرچشمانت نابيناست، خنده هايم دركنارخنده هايت خاليست، پس بدان بيتوهيچم، تنهايم نگذارتاباتوهم آوازشوم
اينوبدون که عشق فراموش كردن نيست بخشيدن است، كوش كردن نيست درك كردن است، ديدن نيست احساس كردن است، جازدن نيست صبركردن است
نگوهرگزخداحافظ كه ازتنهايى بيزارم، زپيش من نروهرگز كه من تنهاتورودارم
خواستم برايت هديه اي بفرستم نسيم گفت مرابفرست تامويش رانوازش كنم باران گفت مرابفرست تاصورتش رابشويم واشكهايش راپاك كنم ناگهان قلبم گفت مرابفرست تادوستش داشته باشم وتوهمه وجودم شدي وجودي كه بيكران بود
ارزش تو به اندازه آن چيزي است که به آن دل مي بندي پس مواظب باش که به کمتر از بي نهايت عشق ، دلبند نشوي
هروقت دلتنگ شدي قلبتودايورت كن روقلب من تاتوي غصه شريكت باشم
خواب ديدم زندگي دردوغم است/زخم راامانام تومرحم است/ازتوآسان ميشودهرمشكلم/اگرشادنماني ازتوميگيرددلم
يه حکايت قديمي ميگه آدمها از اول خلقت جفت افريده شدند ولي با اومدن به زمين هر کس جفتشو گم ميکنه بايد روي زمين بگرده تا اونو پيدا کنه خدا را شکر ميکنم که زود جفتمو پيدا کردم
گاه ساکت باران به روي صورتم دزدانه ميلغذدولي ياران نمي دانند که من دريايي ازدردم به ظاهرگرچه مي خندم ولي اندرسکوتي تلخ مي گريم