دوستان سلام
پیدایش هواپیمای موفق شكاری - رهگیر معروف F-16، واكنشی بود به نقائص و مشكلات بروز كرده در جنگندههای شركت كننده در جنگ ویتنام. به دنبال موفقیت هواپیمای كوچك، چابك و بسیار مانورپذیر F-86 Saber در جریان جنگ كره، جنگندههای ساخت ایالات متحده به شكلی تغییر یافتند تا دارای حداكثر سرعت، ارتفاع، قدرت رادار، مانورپذیری، دید خلبان و سایر مواردی باشند كه مورد نیاز نبردهای «فاصلهء نزدیك» است. این تمایلات ویژه، در ساخت جنگندهء F-4 فانتوم توسط كارخانهء معظم مكدانلداگلاس به حد اعلا رعایت شد، به طوری كه موفقیت در طراحی بینقص و بینظیر آن، این جنگنده را، هم نیروی هوایی و هم نیروی دریایی در طول جنگ ویتنام به خدمت گرفتند.
F-4 در اصل به منظور رهگیری و شكار هواپیماهای جنگی دشمن و ایجاد دفاع هوایی ساخته شد، ماموریتی كه در آن زمان از عهدهء هیچ جنگندهای بر نمیآمد، زیرا تا آن زمان، ناوگان هوایی ایالات متحده، هیچگاه مورد تحدید جدی حملات هوایی جنگندههای دشمن واقع نشده بود. اما با وجود F-4 این امر (دفاع هوایی) امكانپذیر میشد جنگندهء F-4 بدین منظور طراحی شده بود تا از ناوگان هوایی، محافظت به عمل آورده و با واكنشی سریع، ارتفاع پروازی خود را افزایش دهد، سریعن به سرعتهای مافوقصوت دست یابد و به وسیلهء موشكهای هدایت شونده توسط رادارش، جنگندههای مهاجم را در فواصل بسیار دور، ساقط نماید.
اما F-4 در جریان جنگ ویتنام به عنوان یك هواپیمای تهاجمی به كار رفت نه یك شكاری. F-4 به هیچ وجه برای نقشی كه برایش در نظر گرفته شده بود، مناسب نبود. اما در مقابل، خلبانان بسیار كمتجربهء ویتنام شمالی با جنگندههای كوچك و بسیار مانورپذیر میگ21 پرواز میكردند و گاهن آمار شكار جنگنده در نبردهای هوایی 2 به 1 به نفع آنها شده بود، در حالی كه این آمار در جنگ كره 13 به 1 (به نفع آمریكا) بود.
با طولانی شدن جنگ ویتنام و سختتر شدن نبرد، این موضوعات در مورد نقائص F-4 عمومن پذیرفته شده بود:
1- بزرگی: خلبانان F-4 اغلب میتوانستند هنگام نبرد، یكدیگر را در فواصل دور پیدا كنند ولی آنها نمیتوانستند جنگندههای كوچكتر میگ21 را ببینند در حالی كه خلبانان میگ21 آنها را به راحتی مشاهده میكردند.
2- دید ضعیف خلبان: به منظور كاهش اصطكاك هوا (پسا) در سرعتهای بالا، F-4 و تمام جنگندههایی كه قبل از F-14 ساخته شده بودند، دارای كاناپی حبابی شكل نبودند. (كاناپی = شیشه بالای سر خلبان) كاناپی F-4 به نحوی طراحی شده بود كه خلبان تنها میتوانست مقابلش را ببیند و دید پائین و اطرافش بسیار ضعیف بود و دید عقب اصلن وجود نداشت.
3- مانورپذیری ضعیف: F-4 به هنگام گردش سریع به اطراف، متحمل فشار ثقلی معادل 7g میشد، این میزان تحمل g در زمان خودش قابل قبول بود ولی این گردش سریع، باعث از دست رفتن انرژی حركتی هواپیما میشد. (كاهش شدید ارتفاع یا سرعت)
4- كارایی موقت: توانایی بسیار ضعیف F-4 در تغییر سریع جهت حركت (مانور) مخصوصن این كه چرخش سریع به اطراف، باعث ایجاد فشار g بالا میشد.
5- قیمت: جنگندهء بزرگ F-4 از نظر هزینههای تعمیر و نگهداری، بسیار گرانقیمت محسوب میشد. این به معنای آن بود با اختصاص بودجهء برابر، تعداد بسیار بیشتری میگ21 قابل خریداری بود.
6- نداشتن مسلسل: F-4 جنگندهای بود كه (انواع اولیهء آن) فاقد مسلسل بودند. بنابراین این جنگنده قادر نبود در نبردهای بسیار نزدیك هوایی شركت نماید. (تنها در مدل F-4E مسلسل نصب شده است)
7- مداومت عملیاتی: برد عبوری F-4 قابل قبول بود، اما هنگام درگیر شدن در انجام مانورهای سخت، سوخت زیادی از دست میداد و این مشكل مهمی بود.
اما این انبوه عظیم از مشكلات به وسیلهء قابلیت یك نبرد هوایی خاص، تا حدی توجیهپذیر میشدند و آن هم این بود كه در نبردهای هوایی ماورای دید (BVR) جنگندهء F-4، از موشكهای دوربرد هدایت شوندهء راداری خود سود میجست؛ اما این عقیده نیز در جنگ ویتنام به دو دلیل مردود شد:
* اول اینكه رادار نمیتوانست به درستی هواپیماهای دشمن را (از خودی) شناسایی و ردیابی كند. عملیات انجام شده در این حالت، این خطرپذیری را داشت كه یك هواپیمای خودی هدف قرار بگیرد. بنابراین خلبانان برای احتراز از شلیك اشتباهی، به هدف نزدیك میشدند تا قبل از شلیك، آن را با چشم شناسایی كنند. این امر، تئوری موشكهای دوربرد هدایت شوند توسط رادار را مورد تردید قرار میداد.
* دوم اینكه قابلیت موشكهای هدایت راداری اسپارو (Sparrow) در جنگ ویتنام بسیار ضعیف بود و تنها در 10% از شلیكها، موفق عمل میكردند.
ناخرسندی مقامات عالیرتبهء پنتاگون از این نقائص، آنها را به سمت طراحی جنگندهء F-15A Eagle برای نیروی هوایی و F-14A Tomcat برای نیروی دریایی كشاند. تا این مقال، تنها در مورد برنامههای نیروی هوایی (برای تولید جنگنده) بحث كردیم.
جنگندهء F-15 دارای دید عالی برای خلبان بود. یعنی خلبان میتوانست 360 درجه اطرافش را به راحتی ببیند. این جنگنده دارای قابلیت مانورپذیری عالی در سرعتهای بالا بود و یك مسلسل 20 میلی متری نیز روی آن نصب شده بود. ضمنن برای جبران مشكل گردش هواپیمای F-4، این جنگنده میتوانست بسیار سریعتر و در ارتفاعی بالاتر از آنچه F-4 قادر به آن بود، انجام وظیفه نماید و به طور بینظیری دارای نرخ اوجگیری و شتابگیری بالا بود. این جنگنده همچنین مجهز به رادار بسیار قدرتمندی شده بود كه دارای قابلیت دیدپائین - شلیك پائین بود. (یعنی جنگندههایی را كه در ارتفاع پائینتر پرواز میكردند با رادارش شناسایی میكرد و بازتابش امواج، با امواج ارسالی از سطح زمین مخلوط نشده و هواپیمای دشمن قابل شناسایی شدن میگشت) ضمنن از موشك اسپارو به عنوان سلاح اصلی، سود میجست.
با این حال، گروهی گمنام كه از آنها به عنوان مافیای صنعت هواپیماهای جنگی نام میبریم، جنگندهء F-15 را به سمتی اشتباه سوق دادند. در این مقاله از مافیای صنعت هواپیماهای جنگی به اشخاصی مانند: پیر اسپری (Pierre Sprey) به عنوان تحلیلگر سیستمها، چارلز ئی مییرز (Charles E. Meyers) به عنوان سرخلبان آزمایشگر و جان بوید (John Boyd) به عنوان خلبان افسانهای جنگنده، نام برده شده است.
F-15 ای كه مد نظر مافیا بود، بسیار بزرگتر و گرانقیمتتر از F-4 تمام میشد. مافیا، پولهای بسیاری را خرج افزایش سرعت F-15 به 2.5 ماخ و ارتفاع به 65000 فوت، خرج كرد و یك پرتابگر موشكی ناكارآمد را برای عملیات BVR (ماورای دید) حفظ نمود زیرا به وسیلهء این پرتابگر، با افزایش سرعت F-15 یا انجام مانورهای سنگین، موشكهای اسپارو نمیتوانستند به درستی عمل نمایند، زیرا این پرتابگر، حداكثر در سرعت 1.6 ماخ و فشار ثقل 6g قابلیت پرتاب اسپارو را داشت؛ ضمن اینكه در چنان سرعتی، خلبان به درستی نمیتوانست با دشمن درگیر شود و شعاع گردش هواپیما (در آن سرعت) آن قدر افزایش مییافت كه خلبان نمیتوانست هواپیمای دشمن را در سایت نشانهروی خود حفظ كند.
چیزی كه مورد نیاز نیروی هوایی بود، اما مافیا نمیپسندید، هواپیمایی بود مانند جنگندهء موفق جنگ جهانی دوم P-51 (موسوم به Mustang) یا هواپیمای موفق جنگ كره یعنی F-86 (موسوم به Saber): كه همگی دارای جثهء كوچك بوده و با داشتن قیمت مناسب، میتوانستند به تعداد زیاد، خریداری شوند. البته باید به این نكته نیز توجه داشت كه جنگندهء F-104 در این مقال نمیگنجید، زیرا دارای نرخ اوجگیری و شتاب بسیار عالی اما دارای بالهایی كوچك بود كه باعث میشد این جنگنده دارای برد پروازی كم و قابلیت مانورپذیری بسیار محدود باشد.
جنگندهء جدید میبایست انقلابی در زمینهء مانورپذیری به وجود آورد، مداومت پروازی داشته باشد، شتابگیریاش سریع باشد و بتواند در سرعتهای زیرصوت و حدودسرعت صوت، ضمن اوجگیری، به نبرد هوایی با جنگندههای دشمن بپردازد. این جنگنده میبایست دارای مسلسل بوده و اولین سلاحاش، موشك حرارتیاب سایدوایندر (Sidewinder) باشد كه پیشتر، قابلیتهای خوب آن در جنگ ویتنام به اثبات رسیده بود. در حالی كه برد موثر سایدوایندر به 3 مایل محدود بود، مافیا اصرار داشت كه شكار هواپیماهای دشمن، باید در هر حالتی، در مسافتی بسیار دور قابل، انجام باشد. برخی از اعضای مافیا بر این نكته اشاره كردند كه جنگندههای كوچك اصلن راداری نخواهند داشت و اگر داشته باشند دارای برد و دید محدودی خواهد بود. (یعنی تولید جنگندههای كوچك، مدنظر مافیا نبوده است) البته، مقامات نیروی هوایی نیز، خواهان جنگندهای كوچك و بدون رادار نبودند. برآوردن خواستههای نیروی هوایی نیز از F-15 مورد انتظار بود كه این نیز، برنامهء مورد اولویت نیروی هوایی ایالات متحده بود.
طرح مناقصهء جنگندهء سبک وزن (LWF)
اما مافیای جنگنده، سود سرشاری از نتایج جلسات كنگره و جلسات سری وزارت دفاع حاصل كرد. به سال 1971، نمایندهء ارشد وزارت دفاع – دیوید پاكارد – برای حاصل شدن نیازها (مورد توجه مافیا)، برنامهء جدیدی برای مناقصهء تولید یك جنگندهء سبكوزن (LWF) را اعلام كرد.
LWF مخفف Lightweight Fighter
جنگندهء LWF میبایست وزنی حداكثر 20000 پاوندی داشته باشد (نصف وزن F-15)، قیمتی به غایت كم، جثهای كوچك و دارای قابلیتهای عالی پروازی در سرعتهای بالای 1.6 ماخ و ارتفاع 40000 فوت باشد؛ در نهایت دو طرح برای رقابت، انتخاب شدند.
صنایع هوافضای ایالات متحده به درستی دریافته بودند كه صرفنظر از مخالفت نیروی هوایی، گونههای محتلف LWF، توان بالقوهای برای سودآوری در فروش به مشتریان خارجی خواهند داشت؛ به ویژه برای جایگزینی جنگندهء مشكلساز F-104 در بین متحدین خارجی ایالات متحده.
بوئینگ، جنرالداینامیكز، لاكهید مارتینز و راكول هركدام، طرح اولیهء یك جنگندهء تك موتوره را ارائه كردند. ولی طرح نورثروپ یك جنگندهء دو موتوره بود كه در حقیقت، پول پرداخت شدهء نیروی هوایی را، صرف طراحی یك مدل پیشرفته و توسعه یافته از جنگندهء صادراتی F-5 كرده بود. طرحهای ارائه شده از طرف بوئینگ و جنرالداینامیكز، از ابتدا سرآمد بقیه بودند و طرح نورثروپ نیز ضعیفترین آنها بود.
اما در میانهء راه مناقصهء طرح، برخی مشتریان خارجی، تمایل خود را برای خرید یك جنگندهء جدید تكموتوره اعلام كردند، به ویژه آنكه طرح قبلی جنگندهء تك موتورهء مافوقصوت، یعنی F-104، مشكلات فراوانی را در امر ایمنی پرواز به وجود آورده بود و برخی مشتریان، مایل به تكرار این گونه مشكلات در طرح جدید نبودند.
نیروی هوایی تصمیم گرفت یكی از دو طرح را كه یكی از آنها دو موتوره بود، انتخاب كند كه البته طرح دو موتورهء شركت نورثروپ یكی از برندگان احتمالی بود كه به علت برخی نقائص، احتمال كمی برای برنده شدن داشت.
هنگامی كه طرح جنرالداینامیكز به علت شایستگی نسبت به سایر طرحها، انتخاب شد، این امر باعث رنجش شدید شركت بوئینگ شد زیرا طرح مورد مناقصه، در میانههای راه، توسط نیروی هوایی دچار تغییراتی شده بود. اعتراض رسمی بوئینگ نیز، در دادگاه نتیجهای دربرنداشت.
از دو طرحی كه توانستند ادامه حیات دهند، یكی طرح YF-16 متعلق به جنرالداینامیكز بود و دیگری طرح YF-17 متعلق به نورثروپ. YF-17 دارای طرح و شكلی متعارف بود كه كمی از F-5 بزرگتر بود؛ در حالی كه YF-16 طرح نو و ابتكاری بود كه تكنولوژیهای جدید بسیاری را به هم آمیخته بود و در برخی موارد از جنگندهء گرانقیمت F-15 برتر بود