-
خوب این عین القضاه منو درک می کنه!فکر کنم فعلاً کارهای دیگه ام برام مهمتر جلوه می کنه که وقت برای نوشتن پیدا نمی کنم به خودم می گم اینو بکنم بعد اونو بکنم بعد!اصلاً من وقتی بی کار بودم رمان نویسی شروع کردم
حالا کارهای زیادی دارم از جمله عاشق شدم! برعکس افکار مردم من وقتی عاشق بشم از نوشتن سقط می شم!
نه اینکه فکر کنید دم به دقیقه عاشق می شم!نه...قبلاً یکی بود که زندگی منو به باد داد حالا هر وقت یادم می افته
حالم بهم می خوره وخیلی ممنون خدا هستم که روی کثیف اونو بهم نشون داد!حالا عاشق این پسره ام...این آواتارم!
-
سلام دوستان
لطفا از مرح كردن بحث هاي غير مرتبط خودداري بفرماييد و همينطور پستهاي خودتون رو فارسي ارسال بفرماييد.
تاپيك ويرايش و بازگشايي شد.
شاد و پيروز باشيد :20:
-
-
saiz عزیز تو رمان رانده شدگان منو خوندی؟
-
عزیزم من اول از طریق گروه ترانه ها با رمانت اشنا شدم بعد گشتم اینجا پیدات کردم
هر دو رمانت رو خوندم ...........خیلی خوب بود
در اولین فرصت نظرم رو برات می فرستم:10:
-
در کل رانده شدگان رو بهتر نوشته بودی( طرز نوشتار و دیالوگ ها و نظمش و ...) یعنی اگه نمی گفتی هم می تونستم بهت بگم که رانده شدگان رو بعد از شیطان کیست نوشتی ولی شیطان کیست جاذبه و کشش بیشتری داشت یعنی خواننده رو تا اخر دنبال خودش می کشوند یه جورایی که اگه می خواستی هم نمی تونستی از پای کامپیوتر بلند شی !
شخصیت ها رو تا حدودی نمی شد حدس زد مثلا من شخصیت دیرمی رو تا لحظه ی اخر نفهمیدم ولی در مورد پرنس حتی یک لحظه هم شک نکردم که شیطان باشه یعنی مطمئن بودم که خوبه. فکر کنم چون خودت پرنس رو خیلی دوست داشتی نتونسته بودی قایمش کنی.
-
ادامه...
ولی پایانش رو دوست نداشتم. یعنی از اونجایی که دیرمی میاد دنبال ویرجینیا همه چیز یه دفعه قاطی میشه. انگار که سر هم بندی شده. مثل سریال های تلویزیونی که قبل از رسیدن به ماه رمضون سر و ته شو هم میارند(شوخی کردم). می تونستی با ارامش و تامل بیشتری تمومش کنی.
چیزی که در هر دو داستانت دیده می شه اصرار بر درست شدن همه چیز در پایان قصه است
(به قول معروف happy ending).
به نظر من لزومی نداره که همه چیز خوب تموم شه. میتونی یه پایان تلخ داشته باشی اونقدر که خواننده گریه کنه و یا حتی خواب شبش رو ازش بگیری.
اینطوری واقعی تر هم هست .تو زندگی واقعی هم تو همه چیز رو با هم بدست نمی یاری. همیشه یه چیز رو می دی یه چیز دیگه بدست میاری .تو همه چیز همین طوره حتی تو فیزیک و ریاضی و مهندسی و... فقط کافیه یه خورده توجه کنی.
مثلا تو شیطان کیست به نظرم دیرمی رو کشتی که انتخاب برای ویرجینیا یا شاید خود تو اسون تر بشه. انگار که در هر صورت سایه ی دیرمی سنگینی می کرد. چه اشکال داره؟ می ذاشتی سایه اش سنگینی کنه. می ذاشتی پرنس و ویرجینیا عذاب وجدان داشته باشند. اصلا چه لزومی داشت ویرجینیا نصیب یه کدوم از این دو تا بشه؟ چه بهتر نصیب هیچ کدومشون نمی شد. مثلا من مطمئن بودم که اخرش ویرجینیا با پرنس ازدواج می کنه. اگه اینطوری نمی شد من شوکه می شدم و این خیلی خوب بود.
یا توی رانده شدگان خیلی شروع خوبی داشتی. مخصوصا تعریف گذشتشون به اون شکل عالی بود. ولی به نظرم بازم اخرش رو خراب کردی. لزومی نداره که شخصیت ها کارشون رو برای خواننده توجیه کنند. همان طور که ادم خوب داریم ادم بد هم داریم. تو اعمالشون رو تعریف کن قضاوتش رو بذار به عهده ی خواننده.
بهتر بود درباره ی خانواده هاشون به همون گذشته اکتفا می کردی. بازگشت معصومانشون به داستان زیادی خوشبینانه بود. سعی نکن برای خواننده دلیل بیاری. احساس می کنم می خوای به همه ی سوال های تو ذهن خواننده جواب بدی. این وظیفه ی تو نیست. بذار خودش هم فکر کنه!
یا این که همه شخصیت ها مثل فیلم های ایرانی اخرش با هم ازدواج می کنند. انقدر این کار رو کردی که فکر کردم الان کریس هم با ملیسا ازدواج می کنه که خدا رو شکر در اون مورد اخرش رو باز گذاشتی.
سعی کن دست از توازن و تقارن بر داری. اینطوری داستانت جذاب تر می شه.( البته باید بگم در شیطان کیست، اوایلش خیلی خوب اینکار رو کرده بودی. طوری که نمی شد حدس زد بعدش چی میشه. شاید برای همین هم بود که انقدر کشش داشت.)
یا در مورد پیوند کبد من اگه جای تو بودم کریس رو انتخاب می کردم. چون تنها کسی بود که سایمن درباره اش اشتباه فکر می کرد. بعد هم یه کاری می کردم که زیر عمل بمیره. خیلی دلرحمی!
در مورد دختر شدن شوان هم با نظر بقیه موافقم. البته این مسئله تو فیلم های هالیوودی امکان پذیره و خیلی هم واقعی جلوه می کنه ولی برای یه داستان ارزشمند مناسب نیست.
من رمان خارجی زیاد خوندم. باید بگم نزدیک شدنت به فضای خارج از ایران عالی بود.اونقدر که وقتی فهمیدم نویسنده ایرانیه تعجب کردم! فقط بعضی از شوخی ها و دیالوگ ها خیلی ایرانی بود که البته تعدادشون خیلی کم بود.
در مورد انتخاب فضای خارج از ایران باهات موافقم. البته تو فضای ایران هم می تونی داستان خوب بنویسی(لا اقل تو می تونی). به هر حال اونم یه تجربه اس.
در اخر می گم که خسته نباشی! خیلی عالی بود. برات ارزوی موفقیت نمی کنم چون به موفقیتت اطمینان دارم.:46:
ببخشید که سرتو درد اوردم. در هر صورت اینا فقط نظر من بود و دلم نیومد نگم چون داستان تو ارزشش رو داشت.:20:
اشکال نداره! من 300 صفحه کتاب تو رو خوندم تو هم یه صفحه نقد منو بخون.
باز هم اگه چیزی به نظرم رسید برات می نویسم. البته اگه دوست داشته باشی و خوشحال می شم اگه تو کتابای بعدیت باهات همفکری کنم.
راستی! اگه نمی خوای چاپشون کنی حداقل برو ثبتشون کن تا کس دیگه ای این کار رو نکرده....
-
western jan salam azizam
man romane randeshodeganet ro moteasefane nakhoondam,
vali say mikonam ke oon ro ham peyda konam va bekhoonam chon motmaenam ke oon ro ham ziba va jazab neveshtee,mesle sheytan kist?
-
rastee chera chizhayee ro ke man too in topic neveshte boodam dige nist???:13::37::42::45::23::29::47::jealous::thumb sdow
-
Noshine aziz man be shakhse hamishe be donbale payane khoob va lezat bakhsham az oayane bad khosham nemeeyad va hamishe romani ro ke mikham bekhoonam aval miporsam ke aya payanesh gham angize ya shad baaad romano mikhoonam albate bejoz in yeki(sheytan kist) chon man inaro daryafrt mikardam yavash yavash baad az 7-8 ghesmat too in roman ghargh shodam vali az shansam payanesh khoob bood
MERSI WESTERN BARAYE PAYANE KHOOBE DASTANET
hamishe PAYANHAYE khoob be adam omidvari mide