مداد بر خواهم داشت ...
... تمام چهره های عبوس دنیا را ،
لبخند خواهم کشید
مداد بر خواهم داشت ...
... تمام چهره های عبوس دنیا را ،
لبخند خواهم کشید
گفتم ای جنگل پیر تازگی ها چه خبر؟
پوزخندی زد و گفت :
هیچ ،
کابوس تبر!
نقل قول:مـــــ ــ ـن اگر اشـــــ ـ ـ ـک به دادم نرسد می شکنم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چقدر مرا فراموش کرده است زمان
خود می دود و من ...
آشناست لحظه ها
تکرار می شود
ثانیه ها شاید ...
جایی برای نوشتن سرنوشت نیست روی پیشانیم ... /.
هنوز میتوان ساده ترین ترانه را
عاشقانه ترین نامید
برای منی که
سیاهی شب ها را
به سفیدی چشم های مانده به راه
و سردی سکوت دی ماه را
به گرمی هذیان های تبدار
بخشیده ام
برای منی که
از طعم بی تو بودن
پرم
و هنوز از رد پای
دستمال های به سر بسته
خیسم
هنوز می شود از سکوت سرود
میشود پلک بر هم زد
و در عمق نگاهی گم شد
من دیگه باور نمی کنم تو رو
حالا هر جا که میخوای بری برو!!
توی این خونه پوسیدم خدایا
مگه دیوار اینجا در نداره
چقد باید تحمل کرد بیعشق
مگه دنیا در و پیکر نداره
.
می نشینم
و در جمعیت نیمه روشن آن سوی پنجره
در ایستگاه دنبال کسی شبیه تو می گردم
و خوب می دانم
که کسی کـَـس نمی شود
زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست
حسين پناهی
.
رودخانه میشوی..
در زلال چشمانت تصویر من پیداست....
با لبخندي به سان منحنی ماه
در زمان هلال!
آرام آرام سنگهای ریز نا امیدی ام را می سایی..
و از کنار صخره های بی حوصلگی ام
نرم و آهسته رد میشوی..
من مرید اینهمه آرامشم!
گاهی فعل ها
چنان سریع ماضی می شوند
که باور نمی کنی
می گویند...می گفت
می شود...شد
و رفت
می رفت
و رفت
و دیگر هیچ گاه
باز نخواهد گشت ...