. نمیدونی چی کشیدم
. واسه تو و نگاهت
. از همه جا دل بریدم
. من اسیر سادگی تم
. توی این غربت دنیا
. توی این شهر شلوغی
. که میمونم تک و تنها
Printable View
. نمیدونی چی کشیدم
. واسه تو و نگاهت
. از همه جا دل بریدم
. من اسیر سادگی تم
. توی این غربت دنیا
. توی این شهر شلوغی
. که میمونم تک و تنها
آی نمی دونی دل آدما رو چه میشکونی
خودت بهتر از هر کی میدونی
که بارون پاییز می سوزونه دل آدما رو...
واکنون
فاصله ی من و تو
تنها
به اندازه ی يک تار موی زیبا
به اندازه ی یک قطره اشک
از چشمای توست
نازم.
من _ زندونی چشمات
نمیدونی چی کشیدم
واسه تو و نگاهت
از همه جا دل بریدم
من اسیر سادگی تم
توی این غربت دنیا
توی این شهر شلوغی
که میمونم تک و تنها
وقتی نیستی اوج ترانه
به حصاری نمی ارزه
تموم عشق های عالم
به نگاهی نمی ارزه
تموم زندگی من
پر از شوق رسیدن
پر از آرزوهای محال و
چشمی که مونده به در
تو سکوتم دیگه نیستی
چرا تو اینقدر غریبی
من به عکست خیره موندم
چون واسم عزیزترینی
وقتی نیستی اوج ترانه
به حصاری نمی ارزه
تموم عشق های عالم
به نگاهی نمی ارزه
همه شهر ايران سراي من است
كه نيك و بدش از براي من است
فردوسي
ما مصرع اول رو خوب بلديم اما مصرع دوم رو معمولا زير سيبيلي رد مي كنيم
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظريف آوايم
لذتی ناشناس و رؤيا رنگ
می دود همچو خون به رگ هايم
سلام پایان خان
من یه سوال داشتم
چرا اشعار فروغ غرق هوس است؟
مرا چشميست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارين گلشنش روی است و مشکين سايبان ابرو
هلالی شد تنم زين غم که با طغرای ابرويش
که باشد مه که بنمايد ز طاق آسمان ابرو
رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم
هزاران گونه پيغام است و حاجب در ميان ابرو
روان گوشه گيران را جبينش طرفه گلزاريست ک
ه بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگويد با چنين حسنی
که اين را اين چنين چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداری
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
چقدر من اين غزل رو دوست دارم خصوصا بيت آخر
سلام محمد عزيز خوبي؟
نمي دونم با فروغ آشنايي ندارم
نظرت راجع به شعراش چيه؟
راستي تاپيك نقد اشعار هم راه افتادها خوشحال ميشيم سر بزني
وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد
وقتي ابد چشم تورا پيش از ازل مي آفريد
وقتي زمين ناز تو را در آسمانها مي کشيد
وقتي عطش طعم تورا با اشکهايم مي چشيد
من عاشق چشمت شدم نه عقل بو د و نه دلي
چـيزي نمـي دانـم از اين ديوانـگي و عـاقـلي
يک آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتي که من عاشق شدم شيطان به نامم سجده کرد
آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده کرد
مـن بودم و چشمان تـو نه آتشي و نـه گلـي
چيزي نـمي دانـم از اين ديوانگي و عاقلي
ازرباعیات حافظ عریان
دکتر افشین یداللهی
اره شعر قشنگیه.یه اواز استاد شجریان همینه
به نظر من شعر فروغ پر از هوسه
راستش من زیاد از مقوله شعر شناسی سر در نمیارم ولی مزاحم میشم
يكي چو باده پرستان صراحي اندر دست
يكي چو ساقي مستان بكف گرفته اياغ
چه عجب يه شعر متقاوت؟(از خود متشكري:31: )
محمد توي كدوم كاسته؟نشنيدم
ولي افتخاري يه تصنيف داره همينو ميخونه خيلي قشنگه !!!:8: شنيدي؟
غم نخور كه اهل اينجا واسه ي تو كم گذاشتن
اونا ارزش نگاه نازنينت رو نداشتن
غم نخور كه دور اين عشق پر قلعه وحصاره
نگو هر كاري كه كرديم واسه هم فايده نداره
همين فرداي افسون ريز رويايي
همين فردا که راه خواب من بسته است
اي دل
همين فردا که ما را روز ديدار است
همين فردا که ما را روز آغوش و نوازشهاست
سلام خانم magmagf
تو فیلم دلشدگان
من از افتخاری فقط نیلوفرانه رو گوش دادم و میدم
بقیش رو بیخیال
تو مي آيي ، مي دانم كه مي آيي ...
تو را ديشب من از لحن عجيب بغض هايم ، خوب فهميدم...
تو را بي وقفه از باران پاك چشم هايم ، سير نوشيدم .
تو مي آيي ، مي دانم كه مي آيي ...
و بر ابهام يك بودن ، نگين آبي احساس مي بندي ،
و از تكرار پوچ لحظه هاي سرد تنهايي ،
مرا بر نبض پر كار شكفتن مي نشاني ...
چه قدر رسمی حرف می زنی محمد
خوبی ؟
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
خودت همیشه میگفتی تنوع رو دوست داری.ابجی خانوم؟!؟نه؟
اینم یه تنوع بود
تن تو ظهر تابستونو به يادم مياره
رنگ چشماي تو بارونو به يادم مياره
وقتي نيستي زندگي فرقي با زندون نداره
قهر تو تلخي زندونو به يادم مي ياره
ماشا ا... به این زبون و حاضر جوابی
چرا نرفتی تاپیک نقد شعر پس ؟
هاي هاي هاي هاي دل تنگ من
پيش دوست پيش دوست شده ننگ من
ره كجاست
جانم ره كجاست
پاي لنگ من
ره كجاست
جانم ره كجاست
پاي لنگ من
لطف شما همیشه شامل حال بنده حقیر بوده!!
سعی میکنم تو کاری که تخصص ندارم زیاد وارد نشم-یه جیزی بگم-اطلاعاتم کافی نباشه-اون وقت یکی ناراحت بشه-خیلی بده-شرمنده میشم)
نوشته عاشق همیشه ، توی بهرغم می مونه!
دل عاشقم نمی شه ، آواز شادی بخونه!
آخه اونکه جون و قلبش توی زندونی اسیره
توی این زندون نباشه طفلکی دلش میگیره
این دل عاشق همیشه واسه یارش بی قراره
واسه برگشتن یارش همیشه چشم انتظار
رفتيم و از اين رفتن بسيار تو را بخشيد
آزادي و قلبتو بر رفتن ما خنديد
آن تازه رسه نو بر گر حالم و پرسيد
گو شکر خدا گفتم و راضي ز صوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
فرانک جون ممد بزار من پست بدم-بعد تو بیا!!!
تو روزنهء نوری درخانهء ظلمت پوش
ديباچهء آوازی برمتن شبِ خاموش
چيزی به من از باران چيزی به من از پرواز
چيزی به من از گريه چيزی به من از آواز
می بخشی و می خوابی بر بستری از اعجاز
می مانم و می رويم درسنگرِ يک آغوش
بر متن شب خاموش.
عجب اینه دیگه
اما الان مادر محترم دارن صدام می کنن باید برم
بر می گردم ولی
بگذار سر به سينه من تا که بشنوي
آهنگ اشتياق دلي دردمند را
شايد که بيش از اين نپسندي به کارعشق
آزار اين رميده سردر کمند را
بگذار سر به سينه من تا بگويمت
اندوه چيست عشق کدام است غم کجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب
بيمار خنده هاي توام بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني گرمتر بتاب
دلتنگم آنچنانکه اگر بينمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شايد که جاودانه بماني کنار من
اي نازنين که هيچ وفا نيست با منت
شعر قبلی هرو خیلی دوست دارم(فردمنش خونده)الهی شکر یعتی 2 دقیقه timeout
تا صبح محشر از شرم چون شب برون نيايد
خورشيد اگر ببيند يك روز ماه من را
واله اصفهاني
محمد ولي افتخاري تا كاست شبان عاشق قشنگ مي خونه هاااااااااااا(از اون به بعد رو قبول دارم با سبك خودش فاصله گرفت)
اي عاشق پوشالي بر اصل و نسب بالي
اي کاش نبيني تو آنروز که پامالي
آنروز که پامالي
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
اي شناگره قابل تو آب نميديدي
بازيچهء شب گردان مهتاب نميديدي
اينک تو و اين مرداب
اينک تو واين مهتاب
بيداري اگر اين است
رفتيم دگر درخواب
frانک پی سی رو مشاعره باز گزاشته رفته!!!
نمیدونم شاید ولی من خوشم نیومد(حالا یکی نیست بگه مگه تو کی هستی؟)
اقا من فقط خواستم بگم کولاک کردید واقعآ تاپیک باهالیه
بشر از مرزهاي لامکان رد مي شود، اما
دلش در عصر سنگ و آتش و ماموت مي ماند
و اين تنها دليل زندگي (توي پرانتز عشق)
کماکان در هجوم خنجر و باروت مي ماند
فرانک اومد
ديروز هاي کسي را دوست داشتيم
اين روزها دلتنگيم...
اين روزها تنهاييم
تنها
تمام عمر ما به همين سادگي گذشت
خوشحال می شویم(دست دست دست)
تبر را در دست هایت دیده بودم آن روز
که به سنگی صیقلش می دادی
به قصد برکندن ریشه هایم
از باغچه ات
از دلت
از خودت.
عرق ریزان و پر تلاش
چه شعر قشنگی
شب چو تنهايي مي نشينم با خيالت گرم راز
هر ندا آيد بگوشم ، گويم اين آواي توست
روز ها چون بگزرم از کوچه هاي آشنا
هر کجا پا مي نهم گويم که جاي پاي توست
واسه وقتی که ممد شاعر می شود!!!
تا بدین منزل پا نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گر چه می سوزم از این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پا می کشد از بام ها
صبح می خندد به راه شهرمن
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن
نرمه بادي و ريزريز باران
زمين خيس و نمناک
آميخته به عطر باران
و من بابايي هستم
که مي نويسم و مي گويم
قرار نيست که بمانم
پس در باران بابا مي شوم
قرار ماندن ندارم
موسمي که ابر خاکستري دل بارانيست
نه... نخواه از من
اگر مي خواهي باشم ... بايد بروم
اما نه بي تو
بلکه با تو
با هم? آنچه تو را دخترم ناميدم
ساده... متين... قشنگ...
و تو مرا بابايي صدا کردي
يادت نره / يادت نره
يادت نره كه عاشقت از همه ديوونه تر
ناز تورو خوب ميخره
يادت نره / يادت نره
فرانک قبول نیست تکراریه!!!
هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست
كه من به زندگي نشستم!
و چشانت راز آتش است
و عشقت پيروزي آدمي ست
هنگامي كه به جنگ تقدير مي شتابد
و آغوشت
اندك جائي براي زيستن
اندك جائي براي مردن
و گريز از شهر
كه به هزار انگشت
به وقاحت
پاكي آسمان را متهم مي كند
كوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود
و انسان با نخستين درد
در من زنداني ستمگري بود
كه به آواز زنجيرش خو نمي كرد -
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم
سلام جمیعا
محمد حکمو اعلام کن!
من عاشق چشمت شدم نه عقل بو د و نه دلي
چـيزي نمـي دانـم از اين ديوانـگي و عـاقـلي
سلام جالال جون
ولی شعر فرانک تکراری بودا
یارب که بقای جاودانی بادا
کامت بادا و کامرانی بادا
هر اشربهای کز پی درمان نوشی
خاصیت آب زندگانی بادا
ممد جان تو هم صد بار تکراری بده ولی "ی" نده
اي كاش خورشيد بودم
كه تو چون ماه از من نور مي گرفتي
اي كاش ماه بودم
كه از تو نور مي گرفتم
اي كاش نور بودم
تا از لابه لاي ابرهاي فراموشي مرا مي ديدي
اي كاش ابر بودم
تا نمي توانستي غروب خورشيد را در آسمان ببيني
اي كاش اسمان بودم
تا بتواني ستاره هاي دنباله دار را در من ببيني و براي خود ارزو كني
نه تکراری نیست الان سرچ کردم نبود
یوسفا در چاه شاهی تو ولیک
بی لوایی بیلوایی بیلوا
چاه را چون قصر قیصر کردهای
کیمیایی کیمیایی کیمیا
یک ولی کی خوانمت که صد هزار
اولیایی اولیایی اولیا
Thanke you for your attention!!
اي واي بر اسيري كز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد، صيّاد رفته باشد
آه از دمي كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تيغ حسرت يارب حلال بادا
صيدي كه از كمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناكي سازم خبر دلت را
روزي كه كوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزين است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
حزين لاهيجي
سلام به همه ي عزيزان:11:
در میدان وسیع کارزار جهان
در حراست از جان
همچون گله رمیده گیج و درمانده مباش
چون قهرمان در این میدان ایستادگی کن!
به آینده، هر چند شیرین و دلپسند، اعتماد مکن
بگذار گذشته از دست رفته به خاک سپرده شود
عمل کن - عمل در زمان زنده حال
قلب در درون و خدا بالای سر توست!
سلام پایان جان
توی یک باغ رنگ و وارنگ
با گلهای زیباو قشنگ
دوتا سرو نازدرکنار هم
دویار دلداده و مهربون
با ندای باد
سر به بالین هم میگذارند
و عاشقانه نجوا میکنند
عقربه های زمان
عشق پر شورشان را
لحظه به لحظه رنگین تر مینوازد
نوای انها
نوای عاشقانه وهمگام است
عشق به ازادی
عشق به همبستگی
و این پیام طبیعت است بتو ای انسان
و این کلام طبیعت است بتو ای انسان
نه مرا بر لب ، بانگ شادي
نه خروش
بي تو ديو وحشت
هر زمان مي دردم
بي تو احساس من از زندگي بي بنياد
و اندر اين دوره بيدادگريها هر دم
كاستن
كاهيدن
كاهش جانم
كم
كم
مرا بكشتي باده در افكن اي ساقي
كه گفته اند نكويي كن و در آب انداز
حافظ