روح را از ناشتائی ميکشيم / سفرهها از بهر تن ميگستريم
گر چه عقل آئينه کردار ماست / ما در آن آئينه هرگز ننگريم
پروین اعتصامی
Printable View
روح را از ناشتائی ميکشيم / سفرهها از بهر تن ميگستريم
گر چه عقل آئينه کردار ماست / ما در آن آئينه هرگز ننگريم
پروین اعتصامی
با سلام ...
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی مستی نخورم
من می ز برای خوش دلی می خوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم
=-=-=-=-=-=
شاعر : حکیم عمر خیام
ما دل به غم تو بسته داريم ای دوست / درد تو بجان خسته داريم ای دوست
گفتــی که بـه دل شکستــگان نــزديکم / ما نيز دل شکسته داريم ای دوست
ابوسعید ابوالخیر
تیکیه بر دوست نکن محرم اسرار کسی نیست
ماتجربه کردیم کسی یار کسی نیست.
با سلام ...
تو عسس باش و دزد خود بشناس
که جهان هر طرف کمینگاهی است
ماکیان وجود را چه امان
تا که مانند چرخ ، روباهی است
__(_(_(_(_(_(_(_(_
شاعر : پروین اعتصامی
درود
----------
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت .:.:. تا باز چه اندیشه کند رای صـــوابت
هر ناله و فریاد که کردم نــــــــشنیدی .:.:. پیداست نگارا که بلند است جنابت
حافظ
تا مـــرا صحت رسيـد و عـــاقبت / از قدوم اين شه بی حاشيت
اى خجسته رنج و بيمارى و تب / اى مبـارك درد و بيدارى شب
مولانا
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست .:.:. دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کســــــی .:.:. کو را بمراد دیگـــــــــری باید زیست
ابوسعید ابوالخیر
تو خلافش کن که از پيغمبــران / اين چنين آمد وصيت در جهان
مشورت در کارها واجـــب شود / تــا پشيمـانى در آخـر کـم بود
گفت امت مشورت با کى کنيم / انـــبيا گفتنـــد بـا عقل اميــم
مولانا
با سلام . درود ....
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت جرم راه رفتی نیست ره هموار نیست