تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد .:.:. چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیــات .:.:. آخر به دل خاک فرو خواهــــــــــی شد
خیام
Printable View
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد .:.:. چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیــات .:.:. آخر به دل خاک فرو خواهــــــــــی شد
خیام
دل گر چه درين باديه بسيار شتافت / يک موی ندانست و بسی موی شکافت
گرچه ز دلم هــــــزار خورشيد بتافت / آخــــر به کمـــال ذره ای راه نيــــــــــــافت
ابوسعید ابوالخیر
تا چند اسیر عقل هر روزه شویـــــم .:.:. در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما .:.:. در کارگـــــــــــــه کوزهگران کوزه شویم
خیام
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
شاعر : سعدی شیرین سخن
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است/خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست/هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان/تحریر خیال خط او نقش بر آب است
حافظ
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود / وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر / آری شود ولیک به خون جگر شود
حافظ
◙
دوش آگهي ز يار سفر كرده داد باد
من نيز دل به باد دهم هر چه باد باد
كارم بدان رسيد كه همراز خود كنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد
==
حافظ
در دایره ای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدائت و نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
-------------------
شاعر : حکیم عمر خیام
تو چه دانـى قــدر آب ديده گان / عاشق نانى تو چون ناديدگان
گـر تو اين انبان ز نان خالی کنی / پر ز گوهرهاى اجلالى کنى
طفل جان از شير شيطان باز کن / بعد از آنش با ملك انباز کن
مولانـــا
نه جا هست ما را نه بوم و نه بر / نه سیم و سرای و نه گاو و نه خر
فردوسی
◙