نقل قول:
یه روز ما داشتیم فوتبال بازی میکردیم تو حیاط و نیاز شدید به دروازه بان داشتیم یهو یه نفر داشت میرفت مدرسه اندازه و هیکلش مثل بچه های دبیرستانی بود دوستم گفت اقا شما بیا دربازه وایسا اونم اون هم گفت نه من کار دارم
ما رفتیم دنبالش با زور گذاشتیمش دروازه و گفتیم این پسره خطرناکه حرفشو گوش کن واستا دربازه اون بنده خدا هم واستاد
چند روز که کذشت گفتن مدیر عوض شده ما هم رفتیم مدیر جدیدو ببنیم دیدم همون مردست که با زور بردیم گذاشتیم دروازه بان از شانس ما این مدیره 360 درجه با مدیر قبلیه رق داشت و چیزی بهمون نگفت.
ما هم تو دبیرستان شبیه این قضیه رو داشتیم...