زنی بود
در تمام کافهها
دونات تمشک سفارش میداد
نمیدانست
پاییز یعنی چه
عشق بیفرجام یعنی چه
زنی که
مدام عاشق میشد
و همیشه خیال میکرد
بار اول است
دونات تمشک سفارش دادهاست
Printable View
زنی بود
در تمام کافهها
دونات تمشک سفارش میداد
نمیدانست
پاییز یعنی چه
عشق بیفرجام یعنی چه
زنی که
مدام عاشق میشد
و همیشه خیال میکرد
بار اول است
دونات تمشک سفارش دادهاست
حوصله ام پیرشده است
سلولهای تنم
پرازکسالت تنهایی است
یکی
دو
فنجان چای سبز
باطعم بهار
حال مرا جامی آورد
هنوز
ذهن من سبز است
اگر
نگاهت ، برای روزم ، کافی بود
آب مستم می کرد
و بادم رها
اگر برایم می ایستادی
نگاهم در پیچ گیسوانت گم می شد
و اگر صدایم می کردی
ساعت ها کر می شدم
ولی افسوس
مست بودم
رها بودم
گم شده بودم
و هیچ نمی شنیدم
افسوس و آه
از این ننگ...
راه جهنم را t كشيده ام
مبادا كفش ابري بپا بكني و سر بخوري به بهشت !
-و عقد ما جهنمي ست در دست تعمير
كه پيچ راهش را هر ژيلتي صاف مي كند
خانم !
سيد حميد شريفنيا
دختران قالی دار را علم کردند.
یک دانه قرمز، یک دانه کبود، شد " دل ".
دخترک به خنده، تیری از میانش رد کرد.
اشک از چشم " شانه " لبریز شد،
نقش ها را آب برد. آنچه بر جای ماند، تارهای بی پود بود و نمیکت های خالی.
دخترکان را " کار " برده بود.
شیدا محمدی
از جیحون تا بحر خزر ، اقلیمی است گسترده
که صحرایش به جولامگاه ترکمن است.
و کوه قره داغش ، گذرگاه سیل ترکمن.
قومی است چو باد ، و سیاهی چشمان مردمش ، غنچه ی این صحرا.
در عزای عشق نشسته ام و هیچ نمی گویم
همه می گویند که :
هی !!
فلانی عاشق است ؟!
من با تو چقدر ساده رفتم بر باد
تو نام مرا چه زود بردی از یاد
من حبه ی قند کوچکی بودم که
از دست تو در پیاله ی چای افتاد
برو
از اينجا برو
فقط يک بار برگرد و نگاهم کن
کوتاه
اگر توانستی باز هم برو.
تیترئین میصراعلاردا
سئویگیمی سنه گؤستردیم
سئومئک
نه دئمک
بوش وئرمئک
مجهول لره دوشمئک
بوتون تانیشلیقلار بوزاریر
هئچ بیلمم
نئدن اولدو بو جایدیغیم
نئدن دویغولار یاناشی
صاباحلارا چاتا بیلمئدیک
استاد سعید احمد زاده اردبیلی
معنی
در مصرعهای لرزان
عشقم را به تو نشان دادم
دوست داشتن
گفتن از چه
غرق در مجهولات شدن
آشنایی ها کم رنگ میشوند
هیچ نمی دانم
از چه شد این یاوه گوئی هایم
از چه همجوار با حس ها
به فرداها نرسیدیم