تير عشقت گرچه بر دلها نشست×××ليك اين دل ناتوان از گفتنست...
Printable View
تير عشقت گرچه بر دلها نشست×××ليك اين دل ناتوان از گفتنست...
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داری [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ياد باد آن روزگاران ياد باد×××روز وصل دوستداران ياد باد...بيا ببينيم كي كم مي آره دادا...
دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پيوسته چون ابروی فرخ
خرم آن دل كه شود يار رفيق×××هر چه دارد بدهد در طلب عشق رفيق...با حالي آق امير 110
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نيست با کسم از بهر مال و جاه نزاع
........................
شرمندم نكن
نه حال كردم اينو بگير...عزم خودجزم كردم كه شوم عاشق او×××هر چه را دارم كنم قربان او...برو حال كن مشتي
وقت را غنيمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حيات ای جان اين دم است تا دانی
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
دل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
يارا به من تشنه عشقت نظري×××تا كه اين دل نشود غمگيني