تا هستم اي رفيق نداني كه كيستم×××روزي سراغ وقت من آيي كه نيستم.لطفا كم نياريد اينا همش سروده خودمه نه اينكه تو ديوان شعرا كش برم(جهت اطلاع)...
Printable View
تا هستم اي رفيق نداني كه كيستم×××روزي سراغ وقت من آيي كه نيستم.لطفا كم نياريد اينا همش سروده خودمه نه اينكه تو ديوان شعرا كش برم(جهت اطلاع)...
مرا دردي است اندر دل كه درمانش نمي دانم
جوابي هم نمي آيد ز هر در هر كه را خوانم
...
من به دریا رفتم
خاک ساحل ها را بو کردم
سینه ام پر ز غبار آه است
چشم پر سو کردم
من به اندازه ی اشک خندیدم
قدر سر دفتر هر موجودی نالیدم
من به وزن ملکوت آبی را حس کردم
وز شدت خاموشی ریگی که ز خورشید بیابان داغ است،
به شگفت آمدم و صبر و ادراک شکیبایی را حس کردم
وز خمودی، سادگی بگذشتم.
ته حرفم این است:
من به اندازه ی زیبایی قرمز مستم!
ولی از محنت مرغان هوا غمگینم
دل من غم زده و رنجور است
تو که نوشُم نـئی نيشُم چرائی؟
تو که يارم نـئی پيشُم چرائی؟
تو که مرهم نـئی زخم دلم را
نمک پاشِ دلِ ريشُم چرائی؟
....
يه عصر پاييز بذاريد سر بذارم رو شونتون
بذايد اين ديوونتون مثل پرنده ها باشه
ديگه گذشته از جنون ، رد شدم از ديوونگي
يقين دارم كه جام بايد توي بيابونا باشه
هواي ديده طوفاني، دلم درياي محنتها
گهي مي بارد اين ابر و گهي مي غرد اين دريا
...
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا
بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا
اينهمه غافل شدن از چون مني شيدا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي كند
در شگفتم من - در شگفتم من
نمي پاشد ز هم دنيا چرا؟
شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر
راه عشق است اين يكي بي مونس و تنها چرا؟
آن كه خود را آخر خط مي نمود×××بي وجود انتهايي مي نمود×××حال باد از خودش حيران شود×××چونكه اول وآخر يكيست...
تو را خبر ز دل بي قرار بايد و نيست
غم تو هست ولي غمگسار بايد و نيست
اسير گريه ي بي اختيار خويشتنم
فغان كه در كف من اختيار بايد و نيست