وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را / ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را
سعدی
◙
Printable View
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را / ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را
سعدی
◙
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت/و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز/کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد/اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
حافظ
تن ز جان و جان ز تن مستور نيست / ليك کس را ديد جان دستور نيست
آتش است اين بانگ ناى و نيست باد / هر که اين آتش ندارد نيست باد
آتش عشق است کاندر نى فتاد / جوشش عشق است کاندر می فتاد
مولانا
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست/با نهیب و سهم این آوای کیست؟
دمنه گفت اورا:جز این آوا دگر/کار تو نه هست و سهمی بیشتر
رودکی
رندي ديدم نشسته بر خنگ زمين
نه کفر و نه اسلام و نه دنيا و نه دين
نه حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين
اندر دو جهان کرا بود زهره اين
نمی دانم دلم دیوانه ی کیست / کجا آواره و در خانه ی کیست
نمیدونم دل سر گشته ی مو / اسیر نرگس مستانه ی کیست
بابا طاهر
تا باقی عمر بر چه آید / بر باد شد آن چه رفت هیهات
سعدی
◙
تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست
راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
با چنين زلف و رخش بادا نظربازي حرام
هر كه روي ياسمين و جعد سنبل بايدش
نازها زان نرگس مستانهاش بايد كشيد
اين دل شوريده تا آن جعد و كاكل بايدش
ساقيا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بايدش
حافظ
شاد باش ای عشق خوش سودای ما / ای طبیب جمله علت های ما
مولانا
این کعبه دل و جان عزیز است و به هرجاست / آن کعبه گل و سنگ بیابان حجاز است
صفای اصفهانی