من و هميشه فصلي كه سرد مي گذرد
من و هميشه اشكي كه گرم مي ريزم
به نام ِ روشن ِ فانوس هاي چشم به راه
مباد با شبح ِ سايه ها بياميزم
اگر چه مبهم و بي آفتاب مي گذرم
اگر چه چلچله اي در نگاه پاييزم...
Printable View
من و هميشه فصلي كه سرد مي گذرد
من و هميشه اشكي كه گرم مي ريزم
به نام ِ روشن ِ فانوس هاي چشم به راه
مباد با شبح ِ سايه ها بياميزم
اگر چه مبهم و بي آفتاب مي گذرم
اگر چه چلچله اي در نگاه پاييزم...
مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت
زمان زمان چوگل از غم کنم گریبان چاک
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یاراب
از مادر گیتی به چه طالع زادم
من روزی-ازل ده سئومیشم بیر شاهی
آللاه دئیر اونا علی آللاهی
هر کیم اونا آللاه دئسه،کافردیر
شککاک دیر اول نباتی تک واللاهی
حکیم نباتی
معنی:(من روز ازل عاشق یک شاه شده ام
الله خود ،او را علی اللهی خواند
هر که او را خدا داند کافر است
به خدا قسم که او نیز همچون نباتی شکّاک است )
به خاطر پیچیده بودن شعر مجبور شدم تفسیر آن را نیز بیاورم.
تفسیر:(نباتی عشق خود و هر عاشق اهل بیت را به آنان ازلی میداند
علی اللهی ها ،حضرت علی را خدا میخوانند از این رو برای خدا شریک قائلند و کافرند
خداوند خود نیز در معرفت علی(ع) او را فراتر از انسان میداند
اما هر که او را خدا خواند کافر است
در این که علی اللاهی ها همچون نباتی در این موضوع شک دارند،شکّی نیست.
نه این که نباتی نیز علی(ع) را خدا می داند بلکه در درک عظمت علی(ع) درمانده شده است و از این رو در شعر به این اندازه اغراق کرده است.و البته کوته نظران به خاطر عدم درک این شعر، او را علی اللهی خوانده اند که باعث تأسف است.)
ی
یک لحظه بی اشاره و یک لحظه بی سخن
با هم گریستیم
یک لحظه در کنار هم و بی خبر ز هم
ماندیم و زیستیم
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند بچشم راه ها
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا
خبر از سرزنش خار جفا نیست ترا
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست ترا
با اسیرغم خود رحم چرا نیست ترا
ای کولی ِ کبود نگاهِ ستاره چشم
ای با غم ِ غریبی ِ من آشنا هنوز
ای نغمه ی ساز ِ عشق که با پنجه ی امید
بر می کشی ز چنگِ دلم ناله ها هنوز
زمانه قرعه نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما
درین هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست
که بوی عود دل ماست در مشام شما
تنور سینه سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنجخانه شب ماست
چراغ صبح که بر می دمد زبام شما
اگه با بودن من غم تو دلت جون می گیره
می میرم که تا ابد قلب تو آروم بگیرهخورشیدی اما خبر از تنه سردم نداری
اگه با موندن من باغ تو ویرونه می شه
میرم اما می دونم دل بی تو دیوونه می شه
فک نکن که بی کسم خدا به دادم می رسه
کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم می رسه
مرهمی از شب چشمات واسه دردم نداری