روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
Printable View
روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
در نی راه عمرم و یاران نیمه راه
چون دزد ِ کام دیده پراکنده از برم
غم ناک و بی امید و کم آمیز و دیر جوش
در انتظار ضربات یاران دیگرم
من از شهر تو چون نالان مي گذرم
تنها سايه من باشد همسفرم
اين عشق تو مرا بنگر تا كجا كشانده
دست از دلم بدار كه دگر طاقتم نمانده
هر دل سوزان هزاران راه دارد سوی تو
این همه ره را تو پایانی، ندانم کیستی
یکی با فرق زخمی توی محراب
یکی غرق به خون لب تشنه ی آب
یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته
یکی پاشیده خونش روی مهتاب
نغمه هایی را که ما هرگز نمی خوانیم
نغمه هایی را که ما با خشم
در سکوت سینه می رانیم
زیر لب با شوق می خوانند
شرمنده این دیر پست شد/ نادیده بگیرید
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آن که جز تو پاک نیست
سلام بر دوستان
خصوصا دل تنگم عزیز
نقل قول:
سلام دوست گرامی
شرمنده می کنید
تيرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سايه ای از سر ديوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاريکی و اين ويرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
یادم آمد که چو طفلی شیطان
مادر خسته ی خود را آزرد
دیو شب از دل تاریکی ها
بی خبر آمد و طفلک را برد
:41: