من به کدام دلخوشی می خورم و طرب کنم
کز پس و پیش ِ خاطرم لشگر غم کشیده صف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد پدر نمی کنند این پسران نا خلف
Printable View
من به کدام دلخوشی می خورم و طرب کنم
کز پس و پیش ِ خاطرم لشگر غم کشیده صف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد پدر نمی کنند این پسران نا خلف
فی-فنا دارینده هر کیم بولماز اولورسا نجات
فیکری فاسد دیر کیم،عؤمرونو قیلدی هبا
عمادالدین نسیمی
از كج سليقگي است نشستن كنار رود
تا مي توان نشست لبِ چشم هاي تو
من لا ابالي ام، ز چه رو هم سخن شوم،
با مردمانِ با ادبِ چشم هاي تو؟
.... ولی چه زود گذشتند لحظه های قشنگ
و روزهای پر از بوی خوب سوسن و یاس
.آن نگاه که سرشار مهربانی بود
چقدر ساده چنین گشت خالی از احساس
سَر ِ آن ندارد امشب که بَرآید آفتابی؟
تو خود آفتابِ خود باش و طلسم ِ کار بشکن
بسُرای تا که هستی که سُرودن است بودن
به ترنُّمی دژ ِ وحشتِ این دیار بشکن
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سر مست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
نوره نور اول نارینه نار اول یئتر
ادمه اولدور سزاوار اول یئتر
نسیمی
رسم عاشق کشی و شیوه ی شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
و آتش چهره بدین کار ب افروخته بود
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
در رهش مشعلی از چهره بر افوخته بود
دیری کن دیندیره نی اولمادی ایللر بویوجا
ائله کی حقه قو ووشدو آدی هر آی گلیری
مجید صباغ ایرانی
(تا زنده بود نامی از او حتی یکبار هم به زبان ها نیامد
وقتی مرد هر ماه اسم او جاری بر زبان هاست)
ی