ای خدا دلگیرم ازت
ای زندگی سیرم ازت
ای زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از همست
ای دنیا بیزارم ازت
Printable View
ای خدا دلگیرم ازت
ای زندگی سیرم ازت
ای زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از همست
ای دنیا بیزارم ازت
تو باید جایِ من باشی.. بفهمی من چرا تنهام
بفهمی چی بهت می گم.. ببینی از تو چی میخوام
به من خوبی نکن، شاید.. برای هردومون بد شه
نشستم تو دل طوفان، بزار آب از سرم رد شه
به من خوبی نکن، وقتی.. کنار من نمیمونی
نگو بد می شم از فردا، تو که دیدی نمیتونی
چه وقتهایی که بد میشی، چه وقتهایی که آشوبی
تمام دردِ من این جاست، تو هر کاری کنی خوبی
يك مشق خط خورده و بعد،نفرين به خودكار قرمز
سي،نَه! چهل تا جريمه، از مشق دشوار قرمز
تخته سياه قديمي، آيينه ي بي كسي ها
گچ ها فقط يك غبارند،تعريف زنگار قرمز
شايد كه رازي نباشد، سارا ببيند نوشتم
سي تا انار بريده با دست تبدار قرمز
حكم سبد دارد امشب اين دفتر پر انارم
همپاي من مي شمارد با چشم بيدار قرمز
شب شد خدايا و مانده ده تاي ديگر برايم
فردا كسي مي شمارد آن را به خودكار قرمز
ز شاهراه شهادت چو بگذری ای دوست
بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز
به خون، وضو نکند گر قتيل راه وفا
به قول مفتی عشقش درست نيست نماز
به آستان جلالت جبين به عجز نهم
که کيميای مرا دست خاک کوی نياز
سرم به عرش سنان بهْ، تنم به فرش تراب
که مرد راه نينديشد از شيب و فراز
ازل به گوش دلم پير مي فروشان گفت:
در اين سراچه بازيچه غير عشق، مباز
به عشق دوست قسم، هر بلا رود سرم
من آن نيم که از اين عشق بازی آيم باز
عابد تبریزی
ز خونِ حسينش، به دوش دگر
فرو هِشته، آغشته دَستار سر
بدين سان رَوَد خسته، تا پايِ عرش
بنالد به درگاهِ داراي عرش
بگويد كه: خونِ دو والا گُهَر
ازين ظالمان، هم تو خواهي مگر
ستم، كَس نديده ست از ين بيشتر
بدِه دادِ من! چون تويي دادگر
روح الأمین بو بقعه ی عرش آستانده
فرش ائتمگه همیشه ائدر شهپر آرزو
زینب(س)گؤروب جنازه سینی یئرده بی کفن
ائتدی او نعشه چکمگه بیر معجر آرزو
صرّاف تبریزی
و آن تن ِ سر بريده در گِل و خاك
و آن عزيزان به تيغ، دل ها چاك
و آن چنان ظالمان بدكردار
كرده بر ظلم خويشتن، اصرار
سنایی غزنوی
رخصت وئر آچا باشینی زینب (س) چکه ناله
باش آچماقی چون مشق ائلئییب چوخ ئولن اوسته
صرّاف تبریزی
هر چند كه گُل نشانه ی زيبايي ست
بي عشق ِ حسين، هيچ گُل، زيبا نيست
زيباست حسين و عشق ِ شورانگيزش
هر كَس كه بدان ز پرده ی دل نگريست
در معبدِ عشق چون حسين است، دل و جان
جان كرده فداي حضرت جانان، كيست؟
عباس براتی پور
تالاپ.
ماه بر بام خانه ام می افتد.
ادامه باران ها همیشه زیبا نیست
همین طور ادامه رویاها...
نیستی
و این شب سرد و غمگین
ادامه سرمه ای است
که تو به چشمانت کشیده ای...