نویسنده: محمود قاسمی زاده / FCBarcelona.ir
بار دیگر فرا رسید. بله بار دیگر فرا رسید. روزی که تمام جهانیان نگاه خود را به پایتخت اسپانیا، شهر دروغ نیرنگ، متمرکز کرده اند!!
خانوم ها و آقایان این جا میدان نبرد است! نبرد مرگ و زندگی!! دیداری که جنبه سیاسی و مذهبی آن بسیار پر رنگتر از جنبه ورزشی آن است. دیداری که مکان، زمان برگزاری آن حائز اهمیت نیست. نبردی که در هر صورت حکم جنگ را دارد، جنگی که سالیان درازیست میان کاتالان ها ومادریدی ها در جریان است. خون، چکمه، جنایت، کلماتی است که وقتی فرزندان کاتالونیا نام مادرید را می شنوند به یاد می آورند. خاطراتی که هر روز از زمان وقوع آن می گذرد پر رنگ تر می شود، گویی چشمه ای پنهان آن را از نو سیراب می کند و حس انتقام جویی را در مردمان کاتالونیا صدچندان می کند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شاید بر روی کاغذ، رئال مادرید پر افتخار ترین تیم اروپا باشد ولی آیا تاکنون از خود پرسیده اید که این قهرمانی ها از چه راهی به دست آمده است؟ آیا راهی به جز سر نیزه؟ آیا همین مادرید نبود که در بازی ال کلاسیکو در ورزشگاه برنابئو، نیمه اول با نتیجه 1-1 متوقف شده بود ولی در بین دو نیمه با پخش شدن جملاتی با این مضمون که خانه بازیکنان بارسا در بارسلونا در محاصره کامل قرار گرفته است و اگر بازیکنان در نیمه دوم بدوند ژنرال فرانکو خانواده آنان را به توپ می بندد، به برتری 11-1 دست پیدا کرد؟ این نمونه ای از میلیون ها جنایات مادرید است، شهری که عدالت و شرافت مدت هاست از آن رخت سفر بسته است.
ال کلاسیکو لحظات زیبایی نیز به خود دیده است. زمانی که یوهان کبیر برای اولین بار ال کلاسیکو را تجربه کرد، درست در روزی که فرزندش در بیمارستان شهر بارسلونا چشم به جهان گشود. شبی که یوهان و همراهانش برای هواداران بارسا رقم زدند هیچ گاه از یاد و خاطره آنان پاک نخواهد شد، 5 گل بسیار زیبا و دیدنی و تشویق هواداران مادرید برای یوهان کبیر. گذشت زمان دیگو آرماندو مارادونا را به بارسلونا آورد و در بازی با مادرید بار دیگر در برنابئو یک گل بسیار دیدنی و زیبا به ثمر رساند تا تشویق هواداران مادرید را برای خود به همراه داشته باشد. دست نامرئی زمانه، بار دیگر بعد ازگذشت سال ها این داستان را تکرار کرد، اما این بار بازیگر نقش اول آن کسی نبود جز رونالدینیو. در یک شب رویایی، این مرد همیشه خندان برزیلی، با دو گلی که به ثمر رساند، بار دیگر تشویق هواداران مادرید را برای خود به همراه داشت که این خود بزرگترین تحقیر برای مادریدی ها و سربازان حکومتی بود که سال ها برای غلبه بر آزادی خواهان کاتالونیا، تلاش کرده بودند.
وقتی به ال کلاسیکو فکر می کنم به یاد لیونل مسی خواهم افتاد. به یاد جوانی که اولین ال کلاسیکوی خود را با برد 3-0 بارسا تجربه کرد. جوانی که توانست در سن 20 سالگی هت تریک بسیار زیبایی را در مقابل این تیم مادریدی انجام دهد. وقتی به ال کلاسیکو فکر می کنم به یاد ژاوی هرناندز می افتم که وقتی در زمان مدیریت پرز به او پیشنهاد حضور در مادرید را دادند، درجواب گفت: «من هیچ گاه این ننگ را به جان نمی خرم.»
وقتی به ال کلاسیکو فکر می کنم ساموئل اتوو را به یاد می آورم، فرزند سرزمین شیران، وقتی که اولین گل خود را به مادرید با لباس بارسلونا زد آن قدر بغض داشت که می توانست دنیایی را در خود غرق کند. بغض تبعیض نژادی که با این شعار هواداران فرانکو که ما نژاد پرستیم، به هیچ کس هم مربوط نیست، همراه بود. بغضی که با غرش شیر همراه شد و لرزه در اندام مادریدی ها افکند. اتوو می گوید: «آنها مرا نخواستند پس برای همیشه به آنها گل می زنم.» این کلماتی بود که ساموئل برای همیشه سرلوحه کار خود قرار داده است.
وقتی به ال کلاسیکو فکر می کنم، روز دوم ماه می را به یاد خواهم آورد، روزی که سربازان کاتالان بار دیگر بر قو های سفید پایتخت خواهند تاخت و نام خود را برای همیشه در تاریخ جاودان خواهند کرد و بار دیگر برنابئو، نماد ریا را به تسخیر خود در خواهند آورد.
پاینده باد بارسا!