-
اگر عشق بر من می تابید ،
هرگز از تو گدایی خورشید نمی کردم ؛
و اگر ستاره در کویر شب تنهایم نمی گذاشت ،
هرگز از تو جاده ی زندگی را نمی پرسیدم .
اگر روز وداع ابر یاری ام می کرد ،
هرگز باران چشمانم را اقرار نمی کردم ؛
اما اگر دوباره متولد می شدم ،
باز هم دیوانه وار عاشقت می شدم !!!
-
دلم افتاده بود ،كه میایی از راه دور
میشینی تو قلب من، ای تو خسته ی صبور
فاصله ها گم میشن، دستا مهربون میشن
ظلمت تنهایی رو میشكنه حـضور نـور
به دلم افتاده بود یه روز از راه میرسی
خـونه رو پر میـكنی از گلای اطلسی
موج خوشبختی میاد غمارو ور میـداره
میشینه عاطـفه باز جای بغـض بی كسی
چه خیالی ، چه هوایی ، تو سرم افتاده بود
ندونسـتم ایـن یه حرف سـاده بـود
ندونسـم نمیشه بـهار كنه یه شاخه گل
كه بهار اون یه گلم دست زمستون داده بود
-
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
کسی شبیه خدا نیست، هیچ کس، ای کاش
کمال مطلق انسان شهر برگردد
چه خوب میشد اگر مرد آسمانی ما
به جمع خاکی خوبان شهر برگردد
خدا کند برکت ـ این خیال دور از ذهن ـ
شبی به سفره بینام شهر برگردد
شبیه خانه ارواح ساکت و سردیم
خدای خوب! بگو جان شهر برگردد
هنوز منتظرم یک نفر خبر بدهد
که باز یوسف کنعان شهر برگردد
-
نگارا،جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو صد چندان آفریدند
-
ای مسافر غریب در دیار خویشتن
باتو آشنا شدم باتو در همین مسیر
از کویر سوت وکور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف-پشت میله ها رها
این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا مثل کودکی بگیر
باخودت مراببر خسته ا م از این کویر
زنده یاد قیصر امین پور
-
بيا اي دل ازينجا پربگيريم
از ره كاشانه ديگر بگيريم
بيا تابي صدا راه سفر را
به سوي خانه دلبربگيريم
بيادر جستجوي لاله باشيم
سراغ لاله اي پرپر بگيريم
بيا در مستي شبهاي ديدار
سراغ ساقي وساغربگيريم
سخن كوتاه بايد كردبرگرد
كه با هم زندگي از سربگيريم
-
در پس پرده پلکهایم که پنهان می شوم،
اول ستاره ای از آنسوی سیاهی سبز می شود،
بعد دست ترانه ای آستین سکوتم را می کشد،
بعد نامی برایش انتخاب می کنم و بعد،
رگبار بی امان گریه ...
-
تو نيمه راه يك سفر مثل يه خوابه بي خبر
نشستي در خيال من دنيا برام شد يك نفر
دست من و تو كه نبود دست خدا هم كه نبود
مهمون ناخونده اومد اين عشقه كه خودش اومد
يه وقت ديدم كه واسه من عادت تويي خدا تويي
هرجا مي رم همسفر و همراه باوفا تويي
-
نخستين شاعر
نخستين آهش را
براي تو كشيد
و انسان غارنشين
نخستين گل را
به ديوار
با شرم گونه هاي تو
تصوير كرد
از عشق زاده شدي
در خويش قد كشيدي
با مرگ باليدي
ميان مثلث ايستاده اي
در نقطه تلاقي خطوطي
كه از زواياي حقيقت
به هم رسيده اند
-
چگونه ترا از یاد ببرم ؟
هرجا بروم
آسمان
به رنگ چشمان توست
هرجا بروم
یاد ترا می برم