-
دلمـــــ نگاه می خواهد
نگاهی از سر شوق
که از آن طرف چـــــهــاراه
آمــــدنم را بنگــــــــرد
-
من همان فریادم,ان فریاد غم بنیاد
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد,این از یاد
کاتشی بودیم بر ما اب پاشیدند
گفتم و می گویم و پیوسته خواهم گفت
ور رود بود و نبودم
همچنان که رفته است و می رود
بر باد
-
آدم های دنیــــای من،
فعل هایی را صــرف میكنند كـــه
.
.
برایشـــان صرف داشته باشـــد. . . !!!!
-
خيلي ممنون انقدر آسون من رو داغون كردي / واسه احساسي كه داشتم دلم رو خون كردي
تو كه هيچ حسي به اين قصه نداشتي / من رو به محبت 2 روزه مهمون كردي
همه عالم ميدونستن كه بري ميميرم / اما رفتي و همه عالم رو حيرون كردي
خيلي ممنون واسه هرچي كه آوردي به سرم / خيلي ممنون ولي من هيچوقت ازت نميگذرم
-
خداوندا به فریاد دلم رس .......کس بیکس تویی مو مونده بیکس
همه گویند که طاهر کس نداره .......خدا یار منه چه حاجت کس:37::37:
-
چه درونم تنهاست...
همه دور و برم شلوغی این جاست...
کسی را نمی بینم ، چیزی نمی شنوم و
" دلم" در طلب تو باقی است...
-
رفته بود هر چی که داشتیم
دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت
میون دفتر من
من فراموش کرده بودم
همه روزای خوبو
اومدی افتابی کردی
تن سرد غروبو
عشقت به من داد
عمر دوباره
معجزه با تو
فرقی نداره
تو خالق من
بعد از خدایی
در خلوت من
تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی دوباره زنده کردی
دوست داشتم دوسم داشتی
منو کشتی دوباره زنده کردی...!
-
رو لبام قفل سکوتو تو گلوم یه انفجاره
کسی از حاله دله من این روزا خبر نداره
-
آه کـــــه در تمـــام دوران زنـــدگیم ...
در تمـــام ورقهــای خاطرات ...
مــــن حواســــم به تـــــو بــــود ..... و تو دلت سر به هـــــوا
با همـــــــین سر به هواییتـــ ......... منـــــو ویــــرون کــــردی
مــــن کـــــه با نگاه شیرین تو فـــــرهاد شـــدم
مـــــگه این کافی نبــــود که منو مجنون کردی
-
بی خیال حرفایی که تو دلم جا مونـــــده ...
-
ای شط زیبای پر شوکت من
ای رفته تا دوردستان
انجا بگو تا کدامین
ستاره ست
روشنترین همنشین شب غربت تو؟
-
من دلم برای آن شب قشنگ
من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود
آن سیاهی و سکوت
چشمک ستاره های دور
من دلم برای "او" گرفته است…
-
آدما یه تیکه سنگن همه نامرد و دورنگن
می گن هستیم تا به آخر اول جاده می لنگن
-
ســـلام بر مـــــا
که قشنــگـــ میشکنیــــم
اینجا
شکستــــن
فعلی لازمـــــ است ...
-
من او را به جای همه بر می گزینم
و او می داند که من راست می گویم
او همه را به جای من بر می گزیند
و من می دانم که همه دروغ می گویند
چه می ترسد از راستی و دوست داشته شدن,سنگدل بر گزیننده ی دروغها...
-
هواي خانه چه دلگير ميشود ... گاهي
از اين زمانه دلم سير ميشود ... گاهي
صداي زمزمه ي عاشقان آزادي
فقان و ناله ي شبگير ميشود ... گاهي...
مبر ز موي سفيدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه اي پير ميشود گاهي
بگو اگرچه به جايي نميرسد فرياد ...
كلام حق دم شمشير ميشود گاهي ...
بگير دست مرا اي آشناي درد بگير ...
مگو چنين و چنان ... دير ميشود گاهي
بسوي خويش مرا ميكشد چه خون و چه خاك ...
محبت است كه زنجير ميشود گاهي ...
...
هواي خانه چه دلگير ميشود ... گاهي
-
اگر يه روز يه شاپرك
تو خونتون كشيد سرك
يخورده ياد من بيفت،
نگو ولش كن به درك......
-
سلام دوستان ... پست آخر صفحه رو بنويسم تا دوستان صفحه ي بعد شعر بنويسن ...:11:
حالا من موندم و يك دونه ورق ... كه اونم از اسم تو سياه ميشه ... همه چيم تو زندگي آخرش به پاي تو هدر ميشه
چشمونم فاصله رو از پنجره ديد ميزنه ... دلم اسم تو رو فرياد ميزنه
درهاي پنجره رو تا انتها باز ميكنم ... تو خيالم با تو پرواز ميكنم
-
نمی گم که رو زمین عاشق ترینم
نمیگم برای تو من بهترینم
نمی گم که ثروت دنیا رو دارم
نمیگم که قدرت خدارو دارم
نمیگم که خورشیدو برات میارم
نمیگم ستاره تو شبات میارم
نمیگم که قصری از طلا میسازم
نمیگم پلی زلاله ها میسازم
نمیگم با موندنم غم دیگه مرده
نمیگم خدا تورو به من سپرده
-
من میگم معنی عشق من تو هستی
من میگم تنها امید من تو هستی
من میگم یه قلب پاک و ساده دارم
من میگم فدای تو هر چی که دارم
من میگم غم اگه داری با تو هستم
من میگم تنها با عشقت زنده هستم
-
توی هوای بغض باغچه، تو همون الهه هستی
که با دست مهربونت زخم ایینه ها رو بستی
توی قصه ی شبونه تو همون فرشته هستی
که تو تکرار هر اسم، شب و از پایه شکستی
تو همونی که میتونی واسه من غزل بخونی
توی دریای نگاهت قایق عشق رو برونی
تو همونی که می خواستم قصه هام مال توباشن
گلای باغچه می خواستن که با دستای تووا شن
-
آنقدر دوستت دارم كه خدا داند
اين اسرار فقط باد صبا داند
نخواهم گل كه گل بي اعتبار است
تمام عمر گل فصل بهار است
تورا خواهم ازين گل هاي عالم
كه عطر تو هميشه ماندگار است
-
وقتي كه دلتنگ ميشم و همراه تنهايي ميرم ...
داغ دلم تازه ميشه ... زمزمه هاي خوندنم ... وسوسه هاي موندنم با تو هم اندازه ميشه ...
قد 1000 تا پنجره تنهايي آواز ميخونم ...
دارم با كي حرف ميزنم؟؟!!! نميدونم ...
اين روزها دنيا واسه من از خونمون كوچيكتره ... كاش ميتونستم بخونم قد 1000 تا پنجره:
طلوع من ... طلوع من ... وقتي غروب پر بزنه موقع رفتن منه !!!
حالا كه دلتنگي داره رفيق تنهاييم ميشه / كوچه ها نارفيق شدن ...
-
شـنو برای تـو مـن از بـهار مـیگویم
فـسانـه هـای دل لالــه زار مـیگویم
بـرای رفـع خـمارم بـجای ساغـر می
سخـن زنـرگـس مـست نگـار مـیگویم
سخن زغنچه و گل بـر زبان نمـیرانم
هـمیشه شعر لـب سـرخ یـار مـیگویم
-
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
-
بسی رنج بردم در این ساعت
چنان عوض کردم دکور خانه
نخوابم از این پس که من بیدارم
که تخم دیزاین (!) را پراکنده ام
:دی
-
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
بایدازجان گذردهرکه شودعاشقشان
روزاول که خداساخت سرشت وگلشان
سنگی اندرگلشان بود همان شددلشان
-
تو را دوست دارم وقتی که میان غم گم میشوم ودر اغوش تو پیدا میشوم
تو را دوست دارم وقتی در میان دلتنگی ها درمیان چشمان تو پیدا میشوم
تو را دوست دارم ان زمان که از صدای قلبت از خواب بیدار میشوم
تو را دوست دارم . . .
-
چه زيباست به ياد تو با چشمهاي خسته گريستن چه زيباست هميشه در تنهايي تو را حس کردن چه زيباست در خيال با تو زندگي کردن عزيزم نام تو بر قلبم خالکوبي شده تا فراموشت نکنم . نازنين من همچون نفس کشيدن تو را بخاطر مي سپارم. يک روزه ديکه هم بدون تو گذشت
-
دلا تا کی زشوق رو لیلی
کنم قمری ایست بای امید برمن
-
حذر نجویم از هر چه مرا بر سر اید
گو در اید, در اید
که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم
برگشت به فرود
اگر چه باور ندارم که یاور ندارم
چه ارزوها که داشتم من و دیگر ندارم
-
سلام دوستان ... اين شعر رو خيلي دوست دارم ... اثر استاد ملك الشعراي بهار هست ... البته من يه تك بيتش رو خيلي خوشم مياد چون بيان بسيار عالي و جالبي داره ... مناسب با احوالات من:
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد / قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
-
از رفیقان چه بگویم گله ای نیست
اگر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
-
شاید یه روزی یه جایی
بی تفاوت از کنار من بگذری
و بگویی
این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
-
ای تنهايي
از تو هیچ گریزم نیست
مگر میشود کوچه های سرد شهر را
بی حضورت پیمود.
ای تنهايي
از تو هیچ گریزم نیست
فنجان چایم را از برایت ریخته ام
بیا بنشین
بیا نوش کن فنجان چایم را
در شبی بارانی
ای تنهايي
مگر نیستی
سکوتت از برای چیست ؟
برای تو سخن می گویم
دیگر اینجا هیچ واژه ام را فهم نیست
اینجا ادمیان از برای همند
و تو از برای من
ای تنهايي از تو هیچ گریزم نیست ...
-
تو میــــری ...
آره میدونــــم..
نمیگم که بمــــون پیشــــم...
ولی تا لحظه ی رفتــــن..
یه عالــــــــــــم عاشقــــت میشـــــم ...
-
بگذار خیال کنم دوستم داری
و از این خیال شب ها تا سپیدی روز
با ستاره ها باشم ...
-
ای توبه ام شکسته ... از تو کجا گریزم ؟
ای در دلم نشسته ... از تو کجا گریزم ؟
ای نور هر دو دیده ... بی تو چگونه بینم ؟
و ای گردنم ببسته ... از تو کجا گریزم ؟
-
هیچ کـــــــس
کسی را کـــــــه می خواهد
پیــــــــدا نمی کند
مـــــــــا انسان هــــــــــــا
یا دیر به هم می رسیم
یا آنقــــــدر زود
که نمی فهمیمـــــــــــــ
-
شب بود و آن شب يك نفر انگار در ميزد
ما گرم صحبت او ولي ناچار در ميزد
باران به خشم از ابرهاي سرد ميباريد
او خيس و خسته زير اين آوار در ميزد
ما گرچه ما بوديم اما ترس هم ترس است
آيا كه بود آنسو كه ناهنجار در ميزد؟
كمكم صداي مشتها چون پتك ميپيچيد
يكلحظه پنداري در و ديوار در ميزد
ما همچنان مبهوت در اندوه بيخوابي
او همچنان بيوقفه با اصرار در ميزد
آن شب گذشت و صبح فردا ما فقط گفتيم:
ديشب شبي بود و كسي انگار در ميزد