گل را برای مکانی عشق را برای زمانی و تو را برای همیشه دوست دارام
Printable View
گل را برای مکانی عشق را برای زمانی و تو را برای همیشه دوست دارام
ای مهربانم، ازین پس هرشب سراغت را از ماه می گیرم و هر روز به خورشید می سپارمت تا مبادا به سایه غم گرفتار شوی
هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند، اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند
چه زیباست بخاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ... ای کاش میدانستی بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست ...
مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند...
انگارتا هميشه بايد در پي چشم هاي تو ستاره هاي جاده را دنبال كنم وچه طولاني است اين شب هاي بي ستاره ي جاده ,,,
زندگی پژمردن يک برگ نيست بوسه ای در کوچه های مرگ نيست زندگی يعنی ترحم داشتن با شقايق ها تفاهم داشتن...
زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه حفظ تعادلت هميشه بايد در حركت باشي ....آلبرت انیشتن
ما جدا افتادگان را هیچ کس غمخوار نیست ... جان فدای دوست کردن پیش ما دشوار نیست
اگر دو تا بودي مي زاشتمت روي چشمام حالا که يک دونه اي جات هميشه تو قلبمه
دورت بگردم چیست؟دایره ای فرضی ست که تا اطلاع ثانوی از فرد مورد نظر حمایت می کند
عشق مثل 2 سر پرگار ميمونه
يه سر سوزني داره مثل تو كه يه جا واي ميسي
يه سر سوزن دارهمثل من كه هي دورت مي گردم
خروسه به مرغه میگه : عزیزم یه نوک میدی:
مرغه میگه نه
خروسه میگه:خب به جهنم با خودکار مینویسم:10:
آدمها برای هم مثل کتاب می مونند وقتی به انتهاش میرسن میرن سراغ یکی دیگه . یادمون باشه جلوی دیگران تند تند ورق نخوریم.
صبر کن عشق زمين گير شود بعد برو . يا دل از ديده تو سير شود بعد برو . تو اگر کوچ کني بغض خدا ميشکند . صبر کن گريه به زنجير شود بعد برو
تو مرا مي فهمي من تو را مي خواهم وهمين ساده ترين قصه ي يك انسان است... تو مرا مي خواني من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم و تو هم مي داني تا ابد در دل من مي ماني
در خوشبختی دوستانمان ما رو می شناسند ولی در بدبختی ما دوستانمان رو می شناسیم( جان چرلتون کالینز)
در ابی ترین نقطه چشمانت عشقیست که صداقت از ان جاریست انجا خدا را عاشقانه میتوان دید
من برنده ام ... چون نجواهایم را به ترانه های ماندگار تبدیل می کنم.
چشم هایت وقتی دروغ می گویی زیبا تر می شوند اگر می خواهی زیباترین باشی همیشه به من بگو دوستت دارم
لحظه ديدار نزديك است . باز من ديوانه ام، مستم . باز مي لرزد، دلم، دستم . باز گويي در جهان ديگري هستم
صدايم در برابر صدايت بي صداست، چشمانم در برابر چشمانت نابيناست، خنده هايم در كنار خنده هايت خاليست، پس بدان بي تو هيچم، تنهايم نگذار تا با تو هم آواز شوم
از پشت شيشه هاي بزرگ دلتنگي گريه ميكنم و آرزو ميكنم كه كاش براي يك لحظه فقط يك لحظه آغوش گرمت را احساس كنم ، ميخواهم سر روي شانه هاي مهربانت بگذارم تا ديگر از گريه كم نشوم.
گر دلي دارم بدان در دست توست ..گر تني دارم بدان سر مست توست..
گر دلم را بشکني با دست خود دل نگيرم از تو...چون دل هم ..هم مست توست...
سکوت جوابی غيرقابل پاسخ است. (ج. ک. چسترتون)
در روياهاي كودكانه آموختم به چيزي كه به من تعلق ندارد فكر نكنم اما ناگهان او همه ي فكرم شد.
در این شبهای سیاه ازغم ...سپیدی عشق تو را می جویم .. اما دریغ از این پندار خام ..که در سیاهی سپیدی می جویم
براي دل افتاده يه اتفاق ساده ، به سادگي دل من دل به دل به تو داده
در عشق همیشه قطره ای جنون هست و در جنون هم همیشه قطره ای عقل“ (فردریک نیچه)
بر دفتر قلبم که هر برگش را با نام تو شروع کردم مي نويسم: زيستن را نه براي زندگي که براي رسيدن به تو مي خواهم
بيا با پاک ترين سلام عشق آشتي کنيم *بيا با بنفشه هاي لب جوب آشتي کنيم * بيا ازحسرت و غم ديگه باهم حرف نزنيم * بيا برخنده ي اين صبح بهار خنده کنيم
میخوام به سردی شبهام بخندم... میخوام به پوچی فردام بخندم... وقتی میبینمت با دیگرونی... تو اوج گریه هام میخوام بخندم... میخوام داد بزنم تنهای تنهام... میخوام وقتی میگم تنهام بخندم
وقتي عشقت تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بعد از اون چکار کني شرمنده ي دلت باش که بهت اطمينان کرد
اگر دلت سنگي ست نرم نمي کنم فرهاد بودن شيرين تر است...
اگه يه نگاه به زير پات بندازي منو مي بيني ولي بهتره يه نگاه به قلبم بندازي اونوقت مي بيني که براي هميشه تو قلبم جا داري...
آخرين تکه قلبم را به پروانه اي دادم که رنگ پرهايش سوي ديدن را از من گرفت ، به او دادم چون از تمامي چيزهاي دور و برم پاکتر بود ، حتي آبي تر از حوض آبي خونه ي تنهاييم ...
برايت آسماني خواهم کشيد
پر از ستاره هاي همیشه نوراني
تو در کنار من روي ابرها
من غرق آنهمه مهرباني
اقتدار دل شکسته به اندوهی ست که سروده نمی شود
زندگيم را تمام كردم. حالا نفس كشيدن منت سرم مي گذارد ! حس مي كنم ... هواي اينجا سرد و سنگين است نازنينم ! ديگر نگو خداحافظ ! اگر مي روي بدون وداع برو ... گله اي نيست!!!
خدايا! به من رفيقی بده که با من گريه کند. دوستی که با من بخندد را خودم پيدا خواهم کرد !