هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا / چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک / نقاش ازل بهر چه آراست مرا
Printable View
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا / چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک / نقاش ازل بهر چه آراست مرا
من دامن زهد و توبه طی خواهم كرد / با موی سپید قصد می خواهم كرد
پیمانه عمر من به هفتاد رسید / این دم نكنم نشاط كی باید كرد
افسوس که نامه جوانی طی شد / وان تازه بهار زندگانی دی شد
حالی كه ورا نام جوانی گفتند / معلوم نشد كه او كی آمد كی شد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خيام اگر ز باده مستي خوش باش
با ماهرخي اگر نشستي خوش باش
چون عاقبت کار جهان نيستي است
انگار که نيستي چو هستي خوش باش
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نكته به نكته مو به مو
خرم آن روز كزين غمكده پرواز كنم
از پس مرگ، حياتي دگر آغاز كنم
باغ جان پر گل و من خسته به زندان تنم
زندگي يابم اگر پنجره اي باز كنم
شعر داني چيست .مرواريدي از درياي عقل
شاعر ان افسونگري كاين طرفه مرواريد سفت
مرگ خوشتر ز حياتيست كه هر لحظه سپهر
دست بر تيغ گذارد كه زنم يا نزنم
من از روييدن خار سر ديوار دانستم
كه ناكس كس نميگردد بدين بالا نشيني ها
سلام دوستان
لطفا ابياتي كه قرار ميدين بخشي از يك غزل يا قصيده و ... نباشن.
دوبيتي در ادبيات تعريف مجزايي داره و و به طور ساده به دو بيت شعر اطلاق ميشه كه مفهوم مستقلي رو مي رسونن.
و بخشي از اشعار بلند نيستند.
تك بيتي ها هم به همين صورت،
و لطفا هر تك بيت رو در يك پست قرار نديد.
براي آشنايي با اين گونه ابيات به پستهاي ابتدايي تاپيك رجوع بفرماييد.
در صورت ادامه ي تاپيك به همين صورت ناگزير از بستن اون ميشم تا به صورت آرشيو مورد استفاده قرار بگيره.
چون قرار دادن ابيات از شعرهاي بلند الان در قالب مشاعره داره در انجمن متفرقه انجام ميشه و در همون تاپيك مي تونين ادامه بدين.
از زحمت و توجه همگي ممنونم:10:
پايدار و پيروز باشيد :11::40:
نقل قول:
با سلام خدمت مدیر محترم.
در چند صفحه قبل جناب اقای magmagf گفتند درسته که ما بیشتر این ابیات رو از وسط شعرها انتخاب میکنیم ولی شما نباید در چند پست چند تکه از یک شعر رو قرار بدین .
من با این حرف ایشون کاملا موافقم.
ولی اگر دوبیتی به معنای واقعی خودش بخواد قرار بگیره یا مجبوریم از یک شاعر که دوبیتی نوشته استفاده کنیم که تعدادشون کم هست و یا مجبوریم برای پیدا کردن دوبیتی از شاعران مختلف چندین کتاب رو بخونیم و ورق بزنیم و این کار رو سخت میکنه و به نظر من اگر بخش تک بیت رو از عنوان این انجمن بر داریم خیلی بهتر میشه و تعداد صفحات و پستها هم کمتر میشه.
هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
سلام
مهم ترین مفهوم توی دو بیتی اینه که همون دو بیت بخواد مفهوم خاصی را برسونه حالا هم دوبیتی جدا داریم هم ممکنه دوبیت از وسط یک شعر بلند اون قدر معنای خاصی داشته باشه و معروف شده باشه که برای ما در حکم دو بیتی عمل کنه
منظور اینه که هر دوبیتی را از وسط یک شعر بلند انتخاب نکنید و توجه کنید حتما شعر حاوی پیام خاص و جالبی باشه
روی همه ابیات هم نظارت می شه و اگه بیتی بدون دلیل و بدون توجه به مقررات قرار داده بشه حذف می شه
در مورد تک بیتی هم واقعا تک بیتی های قشنگی گاهی وجود داره که همون تک بیت مفاهیم زیادی را در بر داره
اما برای جلوگیری از ازدیاد پست از دوستان خواهش شده در هر پست فقط یک تک بیت قرار داده نشه و هم چنین تک بیت ها هم بررسی می شه و اگه شعر مفهوم قابل توجه و مستقلی را بیان نکنه حذف می شه
مرسی از توجه شما
سلام دوست عزيزنقل قول:
ممنونم از يادآوري و توجه شما :20:
با توجه به اين صحبتاي magmagf عزيز:
گستره ي دوبيتي و تك بيتي رو در اين تاپيك استثنائا وسيع تر در نظر مي گيريم كه ابيات متعلق به اشعار بلند هم بتونن استفاده بشن. ولي همونطور كه توضيح دادن بايد مفهوم مجزايي رو برسونه كه به عنوان يه دو بيتي يا تك بيتي زيبا و به طور مستقل مشهور شده باشه.باز هم از شما ممنونمنقل قول:
پايدار و پيروز باشيد :11:
بعد از بحث هاي زياد در باب فلسفه وجود تاپيك:
هر آن باغي كه نخلش سر به در بي
مدامش باغبون خونين جگر بي
كه بايد كندنش از بيخ و از بن
وگر بارش همه لعل و گوهر بي
مرغی که نوای درد راند عشق است................ پیکی که زبان غیب داند عشق است
هستی که به نیستیت خواند عشق است....... و آنچ از تو ، تو را باز رهاند عشق است
تا بر آمده پيري پايم از رفتار ماند
كيست تا برگيرد و در سايه تاكم برد
ذره ام سوداي وصل آفتابم در سر است
بال همت مي گشايم تا بر افلاكم برد
در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی ............بوسه در لعل شراب آلود نگذارم ترا
از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست ......دست گل چیدن ندارم، خار دیوارم ترا
ای عمر عزیز داده بر باد ز جهل .......وز بیخبری کار اجل داشته سهل
اسباب دوصد ساله سگالنده ز پیش .......نایافته از زمانه یک ساعت مهل
مگذار که دندان زده ی غم شود ای دوست
این سیب که ناچیــــــده به دامان تـــو افت
تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
تا دست ارادت به تو دادهست دلم .....دامان طرب ز کف نهادهست دلم
ره یافته در زلف دل آویز کجت ............القصه به راه کج فتادهست دلم
هر ذره که بر روی زمینی بوده است
خورشید رخی زهره جبینی بوده است
گـرد از رخ آستین بـه آزرم افشان
کـان هم رخ خوب نازنینی بـوده است
تو از عالم مرا خواهی من از عالم ترا خواهم
بسودای محالم ساغر می خنده خواهد زد
اگر پیمانه عیشی درین ماتم سرا خواهم
نیابد تا نشان از خک من ایینه رخساری
ترسم ز فرط شعبده چندان خرت کنند
تا داستان عشق وطن باورت کنند
من رفتم از نین ره و دیدم سزای خویش
بس کن تو ورنه خاک وطن بر سرت کنند
مرا یک دل از خوبان جدا نیست.........ولی صد حیف که در خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن کار سهل است..................ز خوبان دل گرفتن کار ما نیست
تا من بديدم روي تو اي ماه و شمع روشنم .......... هر جا نشينم خرمم هرجا روم در گلشنم
من افتاب انورم خوش پرده ها را بردرم .......... من نو بهارم امدم تا خارها را بر كنم
من كيم؟ موري به زير پاي پيل
پيل از من بي خبر, هم پيلبان
2-نه من از خانه تقوی به در افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
3-
راه دل عشاق زد آن چشم خمــــــــــــــــاری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تا کی توان تحمل بار عذاب عمر
ای مرگ همتی که نداریم تاب عمر
جز داستان حسرت و افسانه ستم
هرگز نخوانده است کسی در کتاب عمر
بر نگیرم پرده ناسنجیده از رخسار عشق
دیده هر کس ندارد طاقت دیدار عشق
عالم از تدبیر ما جوید گشاد کار خویش
من به صد تدبیر عاجز مانده ام در کار عشق
بیا ساقی بیار ان جام گلرنگ
بزن مطرب خدا را چنگ بر چنگ
چو اوباشی و رندی کار ما شد
دگر فارغ شدیم از نام و از ننگ
دل عاقبت غلام تو شد من غلام دل
صد افرین به سعی من و اهتمام دل
تا از این غم زمین و زمان با خبر شود
در دست عشوه تو سپردم زمام دل
تويي كه خوبتري ز آفتاب و شكر خدا
كه نيستم ز تو در روي آفتاب خجل
ز ما از ان جدایی میکند دل
که با غیر اشنایی میکند دل
گر از غم صد شکست افتد به کارم
به همت مومیایی میکند دل
من اول بار دانستم كه اين عهد كه با من مي كني محكم نباشد
كه دانستم كه هرگز سازگاري پري را با بني آدم نباشد
وفا نكردي و كردم خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم بريدي و نبريدم
محبوب دلم ز من جدايي تا كي؟
من در طلب و تو بي وفايي تا كي؟
این رباعی را شخصی به محتضری ( انسان در حال مرگ) تلقین کرد : (خیلی قشنگه)
گر من گنه جمله جهان کردستم
لطف تو امید است که گیرد دستم
گوئی که به وقت عجز دستت گیرم
عاجز تر ازاین مخواه که اکنون هستم
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است
(استاد شفیعی کدکنی)
قوت افرنگ از علم و فن است
از همین آتش چراغش روشن است
علم و فن رو ای جوان شوخ و شنگ
مغز میباید نه ملبوس فرنگ
(اقبال لاهوری)