پاسخ به Stream (آرمان) چالش برانگیز:n02:
(بعضی جاها شکل سوال ندارن ولی خب نظرت رو بگو، قراره به چالش بکشیم):n05:
تو هر جوری دلت میخواد منو به چالش بکش از هر طرف که دوست داری:n02:
یه عذرخواهی مجدد هم بدهکارم این کمر درد واقعا اذیتم کرده توی این چند روزه
نشستن روی صندلی رو برام عذاب آور کرده
مثل اینکه کلا داغی این صندلی در نهایت منجر به مصدومیت من شد:n02:
حالا سوال: کجای این قضیه با دونستن منشاء حیات می تونه ثابت بشه اشتباه بوده؟
من نگفتم و نمیگم که ابهام در منشا حیات نظریه داروین رو به طور قطع رد میکنه
میگم ممکنه نظریه داروین رو دگرگون کنه
یعنی یا ممکنه اون رو رد کنه یا جور دیگه ای تعریفش کنه یا تاییدش کنه
اما تا هر کدوم اینها مشخص نشه نمیشه جنس حقیقی تکامل رو درک کرد
نظریه داروین وجود خالق رو زیر سوال نمیبره بلکه ممکنه با شناخت منشا حیات صرفا خلقت ناگهانی زیر سوال بره و خلقت تدریجی جای اون رو بگیره
عمو داروین ما حشره شناس نبود:n09::n02:
قاعدتا زمانی باید متوجه شده باشند که رفتند و مشاهده کردند. خب چطور؟:n13:
عمو داروین رو برای مزاح مثال زدم
قصدم واقعا یک سوال بود برای مشخص شدن زمان فهمیدن مونث بودن رهبر زنبورها یا مورچه ها
حالا با توجه به این مسئله نظرت رو درباره این آیه از قرآن بگو سوره نمل آیه 18
حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
(آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچهای گفت: «به لانههای خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمیفهمند!
توی این آیه که 1400 سال پیش نوشته شده میگه مورچه ای که به سایر مورچه ها دستور داد برن به لونه هاشون مونث بوده
نمل مذکره ولی نَمْلَةٌ به این خاطر که تای تأنیث گرفته اشاره به یک مورچه موئنث داره
یعنی نویسنده در یک متن مربوط به 1400 سال پیش اصرار داشته که رهبر مورچه ها یک ملکه اس
میشه نظرت رو در این باره بدونم
آیا اولین حشره شناس دنیا پیامبر مسلمونها بوده؟
کلا سوالاتی که من می پرسم و فکر می کنی کهنه شدن در اصل سوالاتی هستن که جوابشون مرتب در تاریخ پیچونده شده و کهنگیشون دلیل بر پاسخ داشتنشون نیست! شما هم با استناد به این پاسخ ها رو می پیچونی و درباره تفاوت علم و فلسفه توضیح میدی:n02:
بله کاملا درسته
شرمنده اگر پیچش کمی زیاد شده:n02:
ما همیشه می تونیم این دو رو مثل دو جزیره مستقل در یک اقیانوس نگاه کنیم و چشممون رو ببندیم به اون پلی که بینشون هست، و در 99 درصد مواقع هم باید این کار رو بکنیم و منطق میگه در 100 درصد مواقع بهتره این کار رو بکنیم یعنی علم رو با معیارهای علمی بسنجیم و فلسفه رو با معیارهای فلسفی، ولی واقعیت اینه که خیلی جاها این دو با هم در میفتن و یکی حرفی می زنه که دیگری قبولش نداره و من می خواستم ببینم اونجا تو چطور به قضیه نگاه میکنی؟ نمونش زمانی که علم گالیله زمین رو گرد فرض کرد و فلسفه زمان قبول نکرد، یا زمانی که اصل عدم قطعیت هایزنبرگ مطرح شد و انیشتین سعی داشت با فلسفه ردش کنه.
من خیلی روشن گفتم
تعصبی روی هیچ کدوم ندارم و هر کدوم در اون زمان مد نظرت، حرفش، عقلم رو بیشتر توجیه کنه و قلبم رو آروم، به اون سمت گرایش پیدا میکنم
میخواد فلسفه باشه میخواد علم
منتها باید در زمان خاص خودش درگیر مسئله ای خاص بشم تا قضاوت کنم
گالیله رو فلسفه زمان محکوم نکرد بلکه مذهب بهش گیر داد
نمیتونی به مذهب اون موقع بگی فلسفه اون زمان چون در اون موقع و خیلی قبل تر از اون مرزهای فلسفه و مذهب کاملا پر رنگ و مشخص بود و هر کدوم منطق خودش رو داشت
علم یکم با مهندسی متفاوته. این بحث های طراحی خودرو یا آیفون و ... بیشتر مهندسی هستند. من و شما به عنوان کسی که به علم اهمیت می ده لازم نیست مثلا بدونیم دقیقا موتور ماشین چطور کار می کنه، ولی قوانین ترموداینامیک رو بدونیم یا مثلا آگاهی الکترونیک رو داشته باشیم در اصل علممون رو دونستیم حالا اینکه از این علم چطور دستگاه هایی ساخته میشه که به ما کمک می کنه بحث دیگه است.
من فکر میکردم مهندسی هم شاخه ای از علمه
میشه علم و مرزهاش رو تعریف و مشخص کنی
سوال اصلی این بود: آیا برات مهمه توضیحات علمی درباره محیط اطرافت رو بدونی؟ مثلا وقتی سوار هواپیما می شی بدونی بطور بسیار کلی چرا داره بلند میشه یا سوار کشتی میشی بدونی چرا غرق نمیشه یا رعد و برقی رو می بینی بدونی چطور پدید میاد و ...
بله دوست دارم بدونم
اما چرا من رو با عبارت «بطور بسیار کلی» محدود میکنی؟
1. اینکه هزاران سال مردم به چیزی باور داشتند معنیش این نیست که درسته. هزاران سال فکر می کردیم زمین صافه و مرکز دنیاست ولی نبود. چیزی می تونه هزاران سال برای یه مسئله پاسخ داشته باشه و اون پاسخ غلط باشه به خصوص وقتی اون پاسخ اثبات نشده.
معنیش این هم نیست که لزوما اشتباه باشه
گرد بودن زمین ثابت شد و مردم حتی عوام اون رو پذیرفتن
2. اینکه پیامدهای وجود یا عدم وجود چیزی ناامید کننده است دلیلی بر صحت وجودش نیست. اینکه اعتقاد به خدا باعث امیدواری و آرامش میشه صحیحه (البته در همون کتاب های روانشناسی تاثیرات منفی ای هم براش نوشته شده)، ولی این جهان به ما امیدواری و آرامش بدهکار نیست که قرار باشه در صورتی که وجود نداشت به تناقض برسیم. خیلی راحت این دنیا می تونسته یک دنیای بدون آرامش و امید باشه (گرچه به نظر من قطعا نیست).
حرفت درسته اما من یادم نمیاد این حرفم رو دلیلی بر صحت وجود خدا تعریف کرده باشم
3. کاری که علم می کنه بیشتر اینه که به دلایلی که قبلا برای وجود خداوند آورده می شد گیر می ده و میگه منطقی نیستند. نه اینکه وجود خدا رو رد می کنه، بین این دو تفاوت های بسیاری است.
یعنی میخوای انکار کنی که این گیر دادنها گاهی اوقات بدون اینکه خودشون پایه درستی داشته باشن به شکل قطعی وجود خدا رو زیر سوال میبرن؟
وقتی گیر میده و میگه منطقی نیستن منجر به چه چیزی میشه؟ منجر به رد کردن عمه ام؟:n02:
حالا سوال: خیلی ها از دانشمند ها می پرسن چه اثباتی ممکنه باعث میشه شما متقاعد بشین خدا وجود داره، حالا من از تو می پرسم، چه اثباتی ممکنه باعث بشه تو متقاعد بشی خدا وجود نداره؟
---> نباید از پاسخی که من زمان صندلی نشینی خودم به این سوال دادم تقلب کنی:دی
اون پاسخ واقعا یادم نمیاد و مطمئن باش سراغش هم نرفتم و هر گونه شبهات کلمات کاملا اتفاقیست:n02:
همون کاری که انجام داد و به من اثبات شد زمین گرده
تو از کجا فهمیدی خدا ضد تعریفه؟ چون از قدیم یک عده اینطور گفتن؟ این که نشد دلیل.
استناد به تاریخ ادیان هم در اینجا مغلطه استناد به آتوریته بی صلاحیته. ادیان حرف های بسیار ضد و نقیضی درباره خدا زدند که همگی بطور همزمان نمی تونن صحیح باشن و بنا به تعریف، اکثریت (در اصل یا همه، یا همه منهای یک) از اون ادیان کاملا اشتباه هستند.
این در بین خدا پرستان موحد کاملا پذیرفته شدس که:
خدا در وصف نمیگنجه
ادیان در جزئیات با هم متفاوتن نه در کلیت
کلیت رو با دلالت به جزء زیر سوال بردن هم نوعی تفسیر به رای هست (مغالطه اول) هم نوعی ارزیابی یک طرفه اس(مغالطه دوم)
پی نوشت: بیگ بنگ خدای دانشمندان نیست، یه فرضیه علمیه که براش شواهد بسیاری است و اگه علم روزی ثابت کنه که این صحیح نیست، حتی یک ساعت هم کسی به باورش به بیگ بنگ ادامه نخواهد داد.
خب چه تفاوتی میکنه؟
اون موقع فقط خداشون عوض میشه
مهم نگاه مذهب گونه دانشمندا به علمشونه
دقیقا مثل خداپرستان که وقتی فهمیدن خداشون بت نیست خداشون رو تغییر دادن
1. آیا چیزی بدون خالق می تونه پدید بیاد؟
2. اگه بله، چه چیزی باعث میشه فرض کنیم خود خالق، بدون خالق پدید اومده ولی جهان نمی تونسته پدید بیاد.
3. اگه خیر، خود خالق از کجا اومده؟
مسیر و چگونگی خلقتها همیشه شبیه به هم نیستن که تو سوالت رو اینگونه میپرسی:
اگر این نظم دلیل وجود خالق منظمیست پس اون خالق منظم خودش خالق منظمی داشته و الی آخر
تو خالق یک کامپیوتری که سرشار از نظمه حالا چه کسی تو رو خلق کرده؟ آیا او همانگونه که تو کامپیوتر رو خلق کردی تو رو خلق کرده؟ نه تو از ابزارهای مصنوع و دست ساز خودت استفاده کردی در صورتی که خلقت تو یک امر طبیعی بوده
در ثانی مهم در اینجا پذیرفتن اصل وجود خالقه نه تعداد اونها
تو داری به خاطر فرض کردن تعداد زیادی خالق در امتداد همدیگه، کلا وجود خالق رو زیر سوال میبری که این کارت شامل کولاژی از مغالطه ها میشه
سوال: اگه خدا رو با معیارهای اخلاقی روز بسنجیم، آیا از این سنجش سربلند بیرون میاد؟ آیا اگه من این قدرت رو داشتم که جهانی رو خلق کنم به شکلی که الان دنیای خودمون رو می بینیم، کسی می تونست به من بگه کاری که کردم از نظر اخلاقی اشکال داره؟
کدوم خدا رو؟
لازمه پاسخ به این سوالت فرض کردن وجود خداونده حالا لطفا تو بگو کدوم خدا رو فرضا قبول میکنی؟ تا من پاسخ بدم
من فکر می کنم هر چیزی رو میشه نقد کرد. اتفاقا هروقت چیزی به قولا عمیق تر رشد کرده باشه و بهتر باشه، باید به نقد هایی که میشه پاسخ های بهتر و کامل تری داشته باشه نه اینکه بتونه از زیر پاسخ دادن در بره.
بله هر چیزی رو میشه نقد کرد اما نه با هر حرفی جواب هر حرفی رو هم نباید داد
گیر سری سوم، سوالات عجیب تر:n24:
بیا جلو:n25:با همین کمر شکسته هم حریفت میشم:n02:
1. نظرت درباره اصل عدم قطعیت هایزنبرگ چیه؟ اگه آشنایی داری، چرا انیشتین باهاش راحت نبود؟ آیا توجیهات انیشتین وارد بود؟
نه آشنایی زیادی ندارم
فقط از طریق چنتا مستند تلویزیونی یه چیزایی فهمیدم
2. نظرت درباره فیزیک کوانتوم، که روابط علیت کلاسیک رو نقض کرده، چیه؟ راحت هستی با اینکه بدونی یک علت همیشه در شرایط یکسان به یک نتیجه یکسان ختم نمیشه؟
نه مغزم هنوز کشش نداره:n02:
جدای از شوخی
مشکلی توش نمیبینم اگر بهم ثابت بشه
3. اینکه بدونی بیشتر از 90 درصد وزن بدن تو در اصل از هیچ چیز هست، چه احساسی بهت میده؟:n02:
کاش توضیح بیشتری میدادی( میدونی همین توضیح ندادنم نوعی مغالطه اس):n02:
شاید باور نکنی ولی اصلا غافلگیر نمیشم و احساس خاصی بهم دست نمیده
وقتی پیش از این از زبان شاعران بارها تمام هستی من تبدیل به هیچ شده
به قول بیدل
جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ؟
من در دنیایی زندگی میکنم که هیچ مسئله ای و هیچ اعتقادی نتونسته خودش رو ثابت کنه من در یک هیچ بزرگ دست و پا میزنم و از هیچ به هیچ میرسم
گاهی شگفت زده میشم از کسایی که به سادگی میگن به خدا اعتقاد دارم یا ندارم
خیلی دوست دارم بدونم اونها بر چه اساس خداشون رو برای خودشون ثابت کردن یا ردش کردن
هر وقت به این دنیا نگاه میکنم یک عده آدم مذهبی رو میبینم که جاهلانه خدا رو میپرستن و یک عده روشنفکر که ندانسته خدا رو رد میکنن
به نظر من این دو شاید در ظاهر با هم متفاوت باشن اما هر دو از یک جا سرچشمه میگیرن
من فعلا تنها چیزی که عاشقانه دوستش دارم یقیین نداشتنم به چیز خاصیه
چاکریم:n16:
مخلصیم:n16:
به امید پیروزی روز افسون بارسا و لیورپول و باخت های پی در پی پرسپولیس:دی
:n02:
ای نامرد چرا آخرشو خراب کردی:n02:
خدا لعنت کنه استقلالیهای دوست داشتنی و واقعا قابل احترام رو:n02:
به امید موفقیت تیمهای محبوبمون
راستی وقتی خوب نگاه میکنم میبینم فوتبال هم سرشار تردیده و هیچ گاه به یقیین نمیرسه و به همین خاطر دوستش دارم