دختران شهر به روستا مي انديشند. دختران روستا در آرزوي شهر مي ميرند. مردان بزرگ به آرامش مردان کوچک مي انديشند، مردان کوچک در آرزوي آسايش مردان بزرک مي ميرند، کدام پل در کجاي جهان شکسته است که هيچ کس به خانه اش نمي رسد!
Printable View
دختران شهر به روستا مي انديشند. دختران روستا در آرزوي شهر مي ميرند. مردان بزرگ به آرامش مردان کوچک مي انديشند، مردان کوچک در آرزوي آسايش مردان بزرک مي ميرند، کدام پل در کجاي جهان شکسته است که هيچ کس به خانه اش نمي رسد!
مهربانی ، عشق فعال
فقط یک چیز مهمتر از شادی ست : قداست . این در دسترس ما نیست اما امکن شاد کردن دیگران که در توان ما هست. خداوند این امکان را تقریبا به رایگان در دستان ما گذاشت . اگر به دقت بنگریم در می یابیم که این امکان برای ما هیچ خرجی ندارد.پس چرا در کمک به دیگران تردید می کنیم ؟ شاد ی کالایی نیست که در احتکار زیاد شود نیز چیزی نیست که به بخشیدن بکاهد. بر عکس با پراکندن عشق است که می توانیم سهم خود را بیفزاییم
عشق کارمایه راستین حیات است.جایی که عشق باشد انسان هست و خدا هست.کسی که در عشق شادی می یابد در انسان شادی می یابدو در خداوند شادی می یابد .خدا عشق است پس عشق بورزید.بدون تبعیض بدون زمان مشخص بدون پیش فرض بدون ترس از رنج : عشق بورزید
سخاوت. عشق در آتش حسد نمی سوزد
عشق حسد نمی ورزد سوختن در آتش حسد یعنی عشق به رقابت با عشق دیگران.بگذارید دیگران عشق بورزند و بکوشید خود همچنان عشق بورزیدسهم خود را ادا کنید بهترین بخش وجودتان را . یگانه راه گریز از حسادت تمرکز نیروها در عشق است . فقط باید به یک چیز حسادت کنیم : به روح عظیم ، غنی و سخاوتمند آنان که عشقی را می شناسند که در آتش حسد نمی سوزد.
و بنابراین پس از آموختن همه اینها باید چیز دیگری را نیز بیاموزیم : فروتنی.که مهری بر لبهامان بگذاریم و بردباریمان ، نیکیمان ، سخاوتمان را فراموش کنیم . پس از نفوذ عشق در زندگیمان و تحقق یفتن وظیفه زیبایش باید خاموش بمانیم و هیچ نگوییم . عشق پنهان می کند حتی خودش را .عشق می پر هیزد از خود ارضایی.عشق کبر ندارد ، غرور ندارد.
پنجمین عنصر چیزی ست که می تواند در این رنگین کمان عشق غریب و بی فایده بماند: ظرافت. این عشق میان انسانها ست عشق به جامعه . بسیار می گویند که ظرافت احساسی کامل است . عشق نمی تواند خشن یا ناسازگار باشد نمی تواند رفتار نادرست داشته باشد . شاید پر حیاترین آدم جهان باشید هیچ آماده رویارویی با دیگران نباشید اما اگر اندکی عشق در قلبتان باشد همواره درست عمل خواهید کرد . کسی که عشق در قلب داشته باشد نمی تواند رفتار زمخت داشته باشد حال آنکه نجیب زادگان دروغین کسانی که تنها افاده دارند دستخوش احساسات خویشند و نمی توانند عشق بورزند. عشق اطوار ناپسندیده ندارد.
سخاوت . عشق در پی نفع خویش نیست خودش رانمی خواهد . عشق حتی به دنبال کوچکترین داشته خویش نیست. عشق بورزید چرا که عشق عطیه برتر است نه به خاطر آنکه در ازایش چیزی به ما می دهد.
مهمترین درس در تمامی آموزه های روحانی به ما می گوید شادی در داشتن و پذیرفتن نیست فقط در دهش است.....
گر چه زندگی با درد و غم همراه است ٬
اما مسیر از شادمانی های بسیار نیز خالی نیست .
اگر دنیای خود را فرو ریخته یافتی ٬
تکه های سالم را بر گیر و براه ادامه بده ٬
چون در پایان آرزوهایت را برآورده خواهی یافت .
به یاد داشته باش که ،
در پایان همین فراز و فرودهاست که یکدیگر را توازن می بخشند .
بگذار اشکهایت جاری شوند ٬
بگذار گل لبخند بر لبانت بشکفد ٬
اما تسلیم ٬ هرگز ! هرگز !
به یاد آر که در تو نیرویی هست
که نوید واقعیت یافتن رویاهایت را می دهد ٬
حتی آن زمان که بسیار دور می نمایند .
من تشنه یک" دوستت دارم " هستم که با تمام وجود و از ته دل بر آمده باشد ! تشنه این که یک نفر به من بگوید : " تو را با تمام غصه ها و دلواپسی هایت دوست دارم . برای آنکه همراه با تو زجر بکشم." نه برای آنکه به قلمرو واهی شادی بکشانمت
چه غريبانه ميگريست آن شب بي تو تکه ابري که سکوت وجودم رو فهميد و چه غريبانه خنديدم آن روز که بي تو مرگم را فهميد اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بحررنج است اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است اگه ديدي تو آسمون هيچ ستاره اي نيست ناراحت نشو خودم حاضرم تا صبح برات چشمک بزنم تا بشم تک ستاره ي دلت پروردگارابه من بياموز دوست بدارم کساني راکه دوستم ندارند ..عشق بورزم به کساني که عاشقم نيستند...بگريم براي کساني که هرگز غمم را نخوردند...به من بياموز لبخند بزنم به کساني که هرگز تبسمي به صورتم ننواختند... محبت کنم به کساني که محبتي درحقم نکردند سوختم باران بزن شايد تو خاموشم کني / شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني.
اگر دبير فارسي بودم نامت را اولين غزل از صفحه کتابها مي نهادم
اگر دبير جبر بودم عشق مجهول تو را بر قلب معلوم خودم بخش ميکردم تا معادله محبت پديد آيد
اگر دبير هندسه بودم ثابت مي کردم که شعاع نگاهت چگونه از مرکز قلبم گذشت
بسيارند خوبی هايی که روزی قصد انجامشان را داری و منتظری تا روزی مناسب فرا رسد، اما تنها فرصتی که اينک در اختيار توست، همين لحظه است.
باور کن همين لحظه می بايد از لغزش ديگران به سهولت درگذری، همين لحظه بايد سخاوت پيشه کنی و در برابر ديگران محبت را ايثار کنی.
باور کن همين لحظه، همين لحظه بايد دوستانت را تحسين کنی. امروز روزی است که بايد قلب وروحت را آزاد کنی و کارهايی را که دير زمانی است به تاخير انداخته ای به انجام برسانی. امروز بايد موهبت های خدا را که به تو امانت رسيده است به آنانی که از آن محرومند برسانی. امروز می توانی کليدی باشی که قفل های بسته را باز می کند، نه کليدی که فقط برای بستن در های گشوده به کار می رود، اگر بخواهی امروز قادری زندگیت را شکوهی ديگر بخشی، اين لحظه از آن توست، تا خود چه بنا نهی.
تو نـمــی دانی که غــریـو یک عــظـمـت
وقتی که در شکنجه شکست، نمی نالد،
چه کوهی است...
تو نمی دانی نگـاه بی مژه ی مـحکوم یک اطمینان
وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می شود
چه دریائی است...
تو نمیدانی "مُردن "
وقتی که انـسـان مــرگ را شـکسـت داده است،
چه زندگی است...
بعضي عشق ها مثل حضرت نوح اند، فقط از ترس طوفان، طرفِ تو می آیند. بعضي عشق ها مثل حضرت آدم اند، تنها خاصيتشون اينه که اولينه. بعضي عشق ها مثل حضرت ابراهيم اند. بايد توشون همه چيتو قرباني کني. بعضي عشق ها مثل حضرت مسيح اند. آخرش آدم رو به صليب مي کشند. بعضي عشق ها مثل حضرت موسی اند، يه خورده که دور بشي جایت را يه گوساله پر مي کند...
این نیز بگذرد ... گذشتن از هر چیز و گذاشتن ِ گذشتن ِ هر چیز ...خسته از دربه دری در میان حرفها، نگاهها، اندیشهها و نوازشهای دیگران، خانهای میخواست برای خویش، تا هر روز صبح پرده از چهرهی خورشید کنار زند، گلدانهای جلوی پنجره را آب دهد و با یک فنجان چای و یک عدد سیگار در دوردست ها غرق شود. صدای انبوه آدمیان آزارش میداد و او تنها میخواست آوایی در گوشی بخواند و آوایی در گوشاش خوانده شود.