Fredricksen که الان دیگه سن پیریشو میگذرونه ، بعد مرگ همسرش وقتی میخوان ببرنش خانه سالمندان با یه روش با مزه کمپلت با خونش میره به دنبال رویایی که از کودکی دنبالش بوده.. رویای مشترک خودش و همسرش
Russell هم یه پسر بچه هست که به دنبال مدال کمک به سالمندان تا یه کاشف طراز اول بشه و کی بهتر از فردیکسن؟!: دی
این تیم دو نفره یه سفر ماجراجویانه به آمریکای جنوبی رو برای پیدا کردن آبشار بهشت شروع میکنن و ...
گذاشتن دو نسل مختلف کنار هم خیلی جالب در اومد .. و اختلافات رو خیلی خوب نشون داد..
یه چیز دیگه که من خیلی خوشم اومد لحظه ای بود که فردیکسن با قهرمان دوران کودکیش روبرو میشه و میشناستش میبینه چقدر اشتباه کرده ..
من که میدونم همه اینو میخونن ! به هر حال نخواستم داستانو لو بدم : دی