-
میرسد پُر از ترانه، میرسد پُر از تبسّم
ذره ذره در نگاهش میشود نگاه من گُم
مثل من غریب و خسته است، بالِ نازکش شکسته است
چشمهای مهربانش، خسته از نگاه مردم
عاشق قدیمی من، کَز طراوت صدایش
عطر سبزه میتراود، عطر بیریای گندم
چشمهها به من بگویید، میرسم به چشمهایش؟
من اسیر رخوت خویش، او همیشه در تلاطم
میروم که گم شوم باز، در زلال خندههایش
عاشق قدیمی من، میرسد پُر از تبسّم
-
ميدانستم
خبر را بايد به آرامي گفت
كه شنيدن آن
اثري دارد به اندازه تيزي نوك خنجر
به پوست ببري مرده
ميدانستم كه بايد
فريادت بزنم
اما هيچ وقت
مردنم را نفهميدم......
-
دلم برایت تنگ شده
برای نور لبخندت برای شادیمان برای غم هایمان
برای تنهاییم دلم می سوزد برای تنهاییت دلم می سوزد
برای همه چیز های خوب و بد
برای تو
برای دیوار که من بر آن تکیه می دادیم و از عشق می گفتیم
عشقی که از آبی آسمان زیبا تر بود
عشقی پاک به پاکی نگاه پسرک کور همسایه
Boof6260
-
سروده ام هر پگاه بدون تو
كه خفته است اين نگاه بدون تو
درون مه گم شديم غريب وار
من و دل و هر چه راه بدون تو
غزل بخوان در سكوت شبان من
شكسته آواز ماه بدون تو
چراغ پر شور كومه كور من!
سپيده دم هم سياه بدون تو
بهشت بكري ست با تو زمين سرد
زمانه غرق گناه بدون تو
-
تا با منی و تا برايت مینويسم
تا آخر دنيا برايت مینويسم
در ازدحام کوچههای تنگ تهران
احوال دريا را برايت مینويسم
تهران سياه است و خيابانها بيابان
از سمت آبیها برايت مینويسم
گاهی غزلها را به جويی میسپارم
بر ساحل رويا برايت مینويسم
تا عصر رويايی لنگرگاه آنجا
از شهر بیدريا برايت مینويسم
شبها به وزن شرشر باران بندر
از غربت اينجا برايت مینويسم
آتش اگر فرصت دهد در اين عطشناک
از شبنمی حتا برايت مینويسم
تنهاترين فانوس هم انگار خواب است
من همچنان اما برايت مینويسم
-
در صاعقه خشم نمايان شده بودي
اي كاش همان لحظه پشيمان شده بودي
يك باغ پر از عاطفه در خاطره هامان
مجذوب گل خسته گلدان شده بودي
ميخواستي از قله خورشيد بگويي
وقتي كه اسير شب زندان شده بودي
آن روز تو را پشت همان پنجره ديدم
افسوس چرا يك شبه ويران شده بودي
با شوق بهار آمدم و ديدمت اما
سيلي زده دست زمستان شده بودي
-
زندگی زیباست آن زمان که لبخندی بزنی
و من را شادتر کنی
در روزگار من ستار ه ای نیست
در سرشتم دل شکستن نیست
اگر شکستم ببخش مرا به لبخند
دلم برایت تنگ شده
به یاد روزگاران نه چندان دور
برای شادهایمان برای ...........
برای نتهایم دلم می سوزد برای تنهایت دلم می سوزد
روزگار نه چندان دور
به نزدیکی لبخند گرمت
Boof6260
-
پنجره گوش های آسمان است
چرا که وقتی خدا کنار پنجره
برای من لالایی می خواند
آسـمان به خـواب می رفت !
-
اگر سعی کنی به یاد خواهی آورد
امروز کنار باغچه بنشین
روی سبزه ها
ابرهای پنبه ای شناور در آسمان را بشمار
و درخت های ردیف دو طرف جاده
پله هایی که هرروز از آنها بالا می روی
مدادهای پوسیده در جامدادی ات
و ستاره هایی که در آسمان شب سو سو می زنند را
بشمار
و اگر توانستی منتظر آمدن شهاب شو
چقدر احمقانه زندگی می کنی
بدون دانستن همه آنچه که واقعا
اهمیت دارد!
برای همین است که تو هرگز
و هرگز
و هرگز
دوباره کودک نخواهی شد
-
قصه غصه های من و تو پابان نخواهد یافت
تا دنیا دنیا ست
تا عشق هست
تا مرگ هست
این تناقض لعنتی
این مبارزه خاموش
این چرخه عجیب غم انگیز
ادامه خواهد یافت
ادامه خواهد یافت
ادامه خواهد یافت