تنها ماندم
تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم
راز خود به کس نگفتم
مهرت را به دل نهفتم.....
دل من زغمت فغان برآرد
دل تو ز دلم خبر ندارد......
عمر من به غمت شد طی....
تو بی من - من و غم تا کی؟
پ.ن: یادش بخیر
Printable View
تنها ماندم
تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم
راز خود به کس نگفتم
مهرت را به دل نهفتم.....
دل من زغمت فغان برآرد
دل تو ز دلم خبر ندارد......
عمر من به غمت شد طی....
تو بی من - من و غم تا کی؟
پ.ن: یادش بخیر
يک روز می رسد که ببينی ميانِ ما
يک فاصله است و چشم ِ تَری از جفای تو
من مي روم شبی و تو می مانی و همين
مشتی غزل و روح من آن شب رهای تو
وئر باشیوی خنجر دمینه تا نفسین وار
عجز ائیلمه جلّادیوه،لبّیک علی لبّیک
صرّاف
کامل صفت آن باشد کو صید فنا باشد
یک موی نمی گنجد در دایره ی فردی
****
گه غصه و گه شادی دورست ز آزادی
ای سرد کسی کو ماند در گرمی و در سردی
یاری اندر کس نمی بینی
یاران را چه شد
دوستی کِی آخر آمد
دوستداران را چه شد
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
من از عهد عالم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ؛ تو را دوست دارم
غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گِل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست، مشکل نشیند
خلد گر به پا خاری، آسان برآید
چه سازم به خاری که بر دل نشیند
دلم گرفتو گریه کردم بازم به گریه هام میخندن
بازم صدای گریه مو شنیدم همه به گریه هام میخندن
دوباره یه گوشه می شینمو واسه دلم میخونم
هنوز تو حسرت یه همزبونم ولی نمیشه و اینو میدونم
دوباره نمی خوام چشای خیسمو کسی ببینه
یه عمره حال و روز من همینه کسی به پای گریه هام نمیشینه
هیس ! آهسته!
قدم از هر قدمی دارد بیم.
به ره دهکده مردی عریان
دست در دست یکی طفل یتیم
هیس! آهسته... شب تیره هنوز
می مکد
زیر دندان لجن آلودش
هرچه می بیند خواهد نابودش
کی ولیکن گوید
از در دیگر این روز سپید در نمی آید؟
شب کسی یاوه به ره می پوید
شب، عبث کینه به دل می جوید
روز می آید
آنچه می باید روید، روید
از نم ابر اگرچه سیر آب
خنده می بندد در چهره ی شب...