.................................................. ....
Printable View
.................................................. ....
من شاخه ی خشکم، تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
در باديه ی رخوتِ اين باغ ِ خزان زا
از چشمه ی مواج نگاهت گذرم ده
در تیرگی این شب ظلمانی هجران
با مطلع خورشید صدایت اثرم ده
هر کار که هست جز به کام تو مباد
هر خصم که هست جز به دام تو مباد
هر سکه که هست جز به نام تو مباد
هر خطبه که هست جز به بام تو مباد
دونیا أوزو سربه سر اگر حور اولسون
گیرمز گؤزومه یوز گؤزو مخمور اولسون
ای زهره جبین،ماه روخوندن آیری
خورشیده اگر باخسا گؤزوم خار اولسون
سید عظیم شیروانی
نگاهی کن دل رنجور خود را
زدی تا پای آخر زور خود را
نفسها را رساندی گرچه بر لب
به دستت کندی آخر گور خود را
آدام وار کی ئوزگه لره لاغ ائیلر
فیکیر وئرسن عیبه جردی هر ایشی
هر مجلیسده ئوز یئرینی تانیماز
اولماز اونون ائل یانیندا ارزیشی
خسته قاسم
یک آدمک، عروسک مومی، پر از غرور
تنها به احترام شما اب می شود
تصویر پر ترانه ترین مرد کوچه ها
بر روی دستهای شما قاب می شود
مردی که خسته است، به یاد گذشته ها
بر روی زانوان شما خواب می شود
در سرى نیست كه سوداى سر كوى تو نیست
دل سودا زده را جز هوس روى تو نیست
سینه غمزدهاى نیست كه بى روى و ریا
هدف تیر كمانخانه ابروى تو نیست
تمام آینه ها چشم انتظار تو اند
که روزی از افق بی کرانه می آیی
یارب نظر تو برنگردد
برگشتن روزگار سهل است