نه گردنكشان را بگيرد به فور نه عذر آوران را براند بجور
وگر خشم گيرد زكردار زشت چو باز آمدي ماجرا در نوشت
اگر با پدر جنگ جويد كسي پدر بيگمان خشم گيرد بسي.. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
نه گردنكشان را بگيرد به فور نه عذر آوران را براند بجور
وگر خشم گيرد زكردار زشت چو باز آمدي ماجرا در نوشت
اگر با پدر جنگ جويد كسي پدر بيگمان خشم گيرد بسي.. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يكنفرشان دست را در رقص وحشت مي كند از تن جدا آنجا
يك نفر سر
يك نفر پا
واي
خواب دهشت زا
هر كسي دست آوريده هاي خون آلوده خود را كند ازپيكر
مي نهد بر خاك
باشد از اين هديه ها كم كم
پر شود ويرانه ماتم
قدر برآرد كوه يكتايي كه سر مي سود بر افلاك
مردم بي چهره پا كوبان و وحشتناك مي رقصند
پيش مي آيند با آهنگ طبل قلبشان بي باك مي رقصند
من به خود در خواب مي تابم
منهراسان چشم مي بيندم درون خواب مي خوابم
باز مي بينم
يك به يك از طاق ضربي كاشي گلدار مي ريزد
باد
در مسيرش عطر نيلي فام شب از قله هاي شعر مي رويد
عاشقان خفته را انگشت سرد صبحدم بر شيشه مي كوبد
دهد نطفه را صورتي چون پري
كه كردست بر آب صورتگري
نهد نعل وپيروزه در صلب سنگ
گل و لعل در شاخ پيرزوه رنگ(گل لعل در شاخ پيروزه رنگ)
ز ابر افكند قطره اي سوي يم
ز صلب افتد نطفه اي در شكم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می بینی
به قدر یک دریچه
زنده ای
به اندازه ی یک بوسه
هنوزا
در آشپزخانه
توت فرنگی
مربّا می کنی
ای عشق
قبا گر حريرست و گر پرنيان
بناچار حشوش بود در ميان
تو گر پرنياني نيابي مجوش
كرم كار فرما و حشوش بپوش
شبي اينجا درون يك شب سوزان
زمين لرزيده كه بشكسته ساييده
دهان بگشوده و يك چشمه زاييده
برش بگرفته يك لب يك لب جوشان
لبي كز بيخ
افكنده تناور ريشه دشمن
لبي آشتفشان جاويد رويين تن
لب تاريخ
لبي گور پليدي ها ي اهريمن
لبي چون كهكشان مشعل كش شب ها
لبي سردار فاتح در بر لب ها
لبي چون گل گل آهن
خداي قهرماني ها بر اين لب خورده بس سوگند
تن عريان شده اين جا ستايشگر
اگر چه چشمه زاينده اي باشد كه ديگر نيست نوش آور
ولي در عمق جانش حك شده خورشيد يك لبخند
در اوراق سعدي چنين پند نيست
كه چون پاي ديوار كندي مايست
تو رو بايد تو تمام كتابا ، نه كمته
حرف تو خلاصه نيس ، پس توي انشا نمي شه
چشاتو نمي شه گفت چه رنگيه بس كه گلي
هيچ چشي ، چش نزنم ، انقد زيبا نمي شه
راستي تو منو يادت رفته ،آره ؟
من همونم كه بدون تو شباش به غير يلدا نمي شه
هي مي گم كاشكه يه روز معجزه شه با همديگه
دو سه ساعتي بريم كنار دريا ، نمي شه
آسمون دلش گرفته ، مث اخماي تو يه
يه گره افتاده رو پيشونيشو ، وا نميشه
نامتم با هام لجه ، مي خوام بذارمش كنار
انقدر بد باهام ، هر چي كنم تا نمي شه
هـر دم از عمر میرود نفسی ××× چون نگه میکنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی ××× مـگر ایـن چنـــد روزه دریــابی