ما سینه زنان اهالی الستیم
ای دشمن حق ، ما دلیر و حق پرستیم
برگرد
تا سر بند یا زهرا(س) نبستیم.
Printable View
ما سینه زنان اهالی الستیم
ای دشمن حق ، ما دلیر و حق پرستیم
برگرد
تا سر بند یا زهرا(س) نبستیم.
من از بن بست متروك خيالي كهنه مي آيم
تو از زيباترين حسّ نگاه تازه مي آيي
تو مثل خنده ي خورشيد بر سرد تن پاييز
دل خون شقايق را سرودي گرم و زيبايي
به نبض خواب پروانه طنين خستگي جاريست
درنگي اي گل وحشي ، تو راز شعر رؤيايي
یا رب مددی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت ...
تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید
در پيش بيدردان چرا فرياد بي حاصل كنم
گر شكوه اي دارم ز دل با يار صاحبدل كنم
در پرده سوزم همچو گل در سينه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نيستم تا گريه در محفل كنم
اول كنم انديشه اي تا برگزينم پيشه اي
آخر به يك پيمانه مي انديشه را باطل كنم
من تو را چون عشق در سر كرده ام
من تو را چون شعر از بر كرده ام
من گل ياد تو را همچون خزان
در خيال خويش پر پر كرده ام
بي وفايي كردي و عاقل شدي !
من به عشق شومت عادت كرده ام
عشق ورزيدن به تو درد است درد!
من ز درد خويش هجرت كرده ام
مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند.
دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
فکری کنید!فرصت پلکی درنگ نیست
تمام شب را در فكر من قدم مي زد
زني كه رقصان رقصان تو را رقم مي زد
و با گذشته ي من-باتو-مهربان مي شد
و باز، حالِ غرور مرا به هم مي زد
زني كه پنجره در پنجره تغزل بود
و برگ،برگ مي آمد و از تو دم مي زد،
به مرگ،اطمينان مي دهم نمي دانست
اگر به اسم تو خود را به خواب هم مي زد
نمي توانست آنقدر واقعي باشد
كه باور تو،در فكر من قدم مي زد
ديشب کلام نقره ي نازت عجيب بود
با من که آشناي تو بودم ، غريب بود
بود و ميهمان و تو و ماه و آسمان
زيبا خيال مي کنم او يک رقيب بود