یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر
شایان گذشت تو مرا نیست گناهی
بهجت تبریزی
Printable View
یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر
شایان گذشت تو مرا نیست گناهی
بهجت تبریزی
آيا پس از گذشتن شبهاي تلخ درد
خواهد رسيد روز پشيماني شما؟...
يا اينکه تا هميشه بمانم صبور و سرد
چشم انتظار لحظه ي ويراني شما ؟
ای وای کی ساغ کن قاپیمیز هیچ دؤیولمور(تا وقتی که زنده بودم درمان زده نشد)
گؤزوموز یولدا اولان کن کیمسه گؤرونمور(چشمم در راه بود کسی را ندیدم)
کؤنلوموز شاد اولالی یا کی سؤیونمور(دل تنگم شاد نشد)
ایندی اغیار اولوب یار(حالا اغیار هم یار شده)
گلیر هر گون(هر روز می آید)
وئریر آزار قلبیمی،هردم(قلبم را به درد می آورد)
دؤیور اول قبریمی آرتیق(حال که مرده ام هر روز بر در قبرم می کوبد)
ق
pəkər
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می آورد
و من چقدر ساده ام
کهسالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
برنرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام
خانمان زیبا نیست
پنجره اش رو به هیچ درختی گشوده نمی شود
تنها گاهی گنجشکی خودش را محکم به شیشه پرتاب می کند
من تمام امروز را تاریخ مغول خوانده ام
به آشپزخانه می روم و به اخبار ساعت ده گوش می دهم
_ نسل گنجشکها در حال انقراض است...
تا دلم زان رخ گلگون غم چون كوه كشيد
رنگ رخسار و تن زرد و نزار است چو كاه
هر صبح به یاد او سرم را از زمین بر می دارم تا شاید دوباره سلام او را بشنوم ولی او نیست ...
برای یک لحظه باز چشم هایم پر از اشک می شود ...
خدایا این کار هر روز من است ...
شب به امید این که او را در رویا هایم می بینم سرم را بر زمین می گذارم ...
ولی افسوس ...
او هم دیگر مرا نمی شناسد ...
دارم ميان آتشتان آب مي شوم
پس کو؟ کجاست روح مسلماني شما؟!
من خواب ديده ام که شبي مي رسد ز راه
فصل غريب و سرد غزلخواني شما...
از دل من به کجا می روی ای غم دگر
تو که هر جا روی آخر به برم باز آیی...
نظام وفا
يكهو صورتش ورق خورد
از هولم كوري تير برق
دستانم جوگندمي پاشيد
پاييز آبي سبز دوخته بود
و تنها مانكن
از پشت سوتين عاشقي كرد