ای صبا گر بجوانان چمن باز رسی--------خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
حافظ
Printable View
ای صبا گر بجوانان چمن باز رسی--------خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
حافظ
از بهر بوسهای ز لبش جان همیدهم / اینم همیستاند و آنم نمیدهد
حافظ
◙
دشمن آن باشد که قصد جان کند-------دشمن آن نبود که خود جان می کند
مولانا
دهقان قضا بسي چو ما کشت و درود
غم خوردن بيهوده نميدارد سود
پر کن قدح مي به کفم درنه زود
تا باز خورم که بودنيها همه بود
خیام
در نیابد حال پخته هیچ خام ------پس سخن کوتاه باید والسلام
مولانا
ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتيم
تا درخت دوستي برگي دهد
حاليا رفتيم و تخمي كاشتيم
گفت و گو آيين درويشي نبود
ور نه با تو ماجراها داشتيم
شيوه چشمت فريب جنگ داشت
ما غلط كرديم و صلح انگاشتيم
حافظ
من بیدلم ای نگار و تو دلـداری .:.:.:. شاید که بهر سخن ز من نازاری
یا آن دل من که بردهای بازدهی .:.:.:. یا هر چه کنم ز بیدلی بـــرداری
مولانا
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس------- جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
حافظ
ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنم
و اندر اين كار دل خويش به دريا فكنم
از دل تنگ گنهكار برآرم آهي
كتش اندر گنه آدم و حوا فكنم
مايه خوشدلي آن جاست كه دلدار آن جاست
ميكنم جهد كه خود را مگر آن جا فكنم
بگشا بند قبا اي مه خورشيدكلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فكنم
حافظ
مجموع جهان عاشق یک پارهٔ من .:.:.:. چارهگر و چارهساز بیچارهٔ من
خورشید و فلک غلام سیارهٔ من .:.:.:. نظارهگـــــر دو کون نظارهٔ من
مولوی