-
-
آسمان روشن شد
ظرفها را بردم
و به ترتيب الفبا
به دم بارش رگبار شلنگ دادم و برگشتم
آسمان آبي بود
از الك دان هوا نور گرم و شفاف
به زمين مي باريد
دلم از تيرگي پرده ي آويخته سنگين شده بود
كندمش
در كف حوض
به هماغوشي آب
دادمش در يك آن
آسمان قرمز بود
بوي نان مي آمد
دور چرخيدم دور
صف طولاني را
دل زنبيلم پر شد از نان
آسمان دودي بود
بازگشتم
و به ترتيب الفبا
مردي شعري مي خواند
زندگاني چه هوس بازي شيريني بود
ظرف ها را شستم
همچنان او مي خواند
زندگاني چه هوس
حكم از خانه ي شب بود كه صادر مي شد
آسمان قرمز شد
روشن شد
بوي نان آمد باز
-
زير دين ناز چشمات عمريه دارم مي سوزم
تا كه خاكستر نشه دل دينمو ادا نكردم
اومدن واسه نصيحت به بهانه ي يه صحبت
عمرشون كلي تلف شد چون تو رو رها نكردم
راه آسمون كه بسته س گرچه قلبامون شكسته س
تا بحال انقد خدا رو اينجوري صدا نكردم
-
زنبوري پر زد
در پهنه ي ...
وهم . اين سو آن سو جوياي گلي.
جوياي گلي آري بي ساقه در پهنه ي خواب نوشابه ي آن .
----------------------------------
من كه خوابم گرفت جواب شعر بعديت رو صبح ميدم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
در بطن بازار
ديوار مي سازند
ديوارهاي سخت
ديوار سيماني
و مي كشند آن را
بالاي بالا
و روي آن تا هر كجاي آسمان شد
سر نيزه مي كارند
برنده و تيز
ديوار مي سازند
ديوار بي منفذ
يك بند يك بند
ديوارها چيزي نمي بينند
نه نك زدن هاي ظريف جفت قمري را
بر گردن جفت
نه پشت هم پيوستن امواج را در آب
نه شب نه آفتاب
ديوارها چيزي نمي بينند
ديوارها باهم
ديوارها بي هم
ديوارها سرگشته و گيج
تا خانه مي روند
از خانه مي آيند
ديوارها در شهر مي گردند
و زخم ضربه هاي تصادم را
با خويش مي برند
از رويه تا عمق
بر پيكر آن ها
جريان شاخه هاي ترك پيش مي خزد تا واقعه
ريزش
ريزش
در بطن بازار
-
راه ما اینست :
تکرار امید ها
از برای خواستن !
تکرار راهها
از برای امید
وتکرار سکون
برای مرگ .
-
گوش كنيد اي شمايان كه در منظرنشسته ايد
به تماشاي قرباني بيگانه اي كه منم
با شما مرا هرگز پيوندي نبوده است
-
تو خود نیکتر میدانی آنچه را تو سزاست
پس هی زنجره مزن کو آنچه مراست .
-
تو كز محنت ديگران بي غمي
نشايد كه نامت نهند ادمي
-
يكي را دادهاي صد ناز و نعمت
يكي را نان جو آغشته در خون