نمــی تونـــم دل ببنـــدم
همه عـــمرو به خیـالـت
بــرســـه بایـــد دل مـــــن
روزی آخـــر بــوصـــالت
مــن به رویـــای رســـیـدن
دلـــو دنـــبالــم کـــشیدم
چــشممو بستـــم رو دنــــیا
از هـــمه دنـــیا بــریــدم!
Printable View
نمــی تونـــم دل ببنـــدم
همه عـــمرو به خیـالـت
بــرســـه بایـــد دل مـــــن
روزی آخـــر بــوصـــالت
مــن به رویـــای رســـیـدن
دلـــو دنـــبالــم کـــشیدم
چــشممو بستـــم رو دنــــیا
از هـــمه دنـــیا بــریــدم!
من تمنا كردم كه توبا من باشي
وتوگفتي هرگز...هرگز
پاسخي سخت ودرشت
ومراغصه اين هرگزكشت
تو که بالای سر کشته ی خود آمده ای
صبر کن دسته گلت پیر شود ... بعد برو
همه ی خاطره ها را تو به خوردش دادی
صبر کن حافظه اش سیر شود ... بعد برو
و باز تن لخت دیوار نگاه ترا ربود
همیشه در متن تشویش ثانیه بودی
همیشه امتداد نگاهت تقاطع ابر و اشك بود
.و من همیشه مبتلای تو
دمی گذشت
ناگاه اجاق سكوت كرد
تمام خانه از نور برف روشن شد
من پیر شده بودم
.و تو در پی خاطره ای از من عبور كردی و تنها نشستی آنطرف شب
باز باران با ترانه
با گهر های فراوان
میخورد بر بام خانه
یادم ارد روز شیرین
گردش یک روز دیرین
توی جنگل های گیلان
نیازار موری که دانه کش است
که جان داردوجان شیرین خوش است
تو اين مثلث غريب ستاره هارو خط زدم
دارم به اخر مي رسم از اون ور شهر اومدم
يه شب كه مثل مرثيه خيمه زده رو باورم
مي خوام تو اين سكوت تلخ صداتو از ياد ببرم
بذار كه كوله بارمو رو شونه ي شهر بذارم
بايد كه از اينجا برم فرصت موندن ندارم
داغ ترانه تو نگام شوق رسيدن تو تنم
تو حجم سرد اين قفس منتظر پر زدنم
من از تبار غربتم از ارزوهاي محال
غصه ي ما تموم شده با يه علامت سوال؟؟؟
بذار كه كوله بارمو رو شونه ي شب بذارم
بايد كه از اينجا برم فرصت موندن ندارم
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
تو را خدانگهدار
که میروم به سوی سرنوشت
ترانه ای زیبا
بانام توخواهم گفت
شبی سیه تا صبح
درکنج توخواهم خفت
ترانه ای رنگین
در گوش تو خواهم خواند
تا آخراین دنیا
درپیش تو خواهم ماند
در زمستانی غبار آلود و دوریا خزانی خالی از فریاد و شورمی شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماههاچشم تو در انتظار نامه ایخیره می ماند به چشم راههالیک دیگر پیکر سرد مرامی فشارد خاک دامنگیرخاک بی تو،دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد آنجا زیر خاک