باید که با "ب" شروع میکردی به هر حال؛
مگر زخاک شهیدان عشق می آیی؟
که دست و پای نگارین بود سمند تو را(الف)
صائب
Printable View
باید که با "ب" شروع میکردی به هر حال؛
مگر زخاک شهیدان عشق می آیی؟
که دست و پای نگارین بود سمند تو را(الف)
صائب
ای دختر خیال خدایان بابلی!
ماه بلند خاطره ی توست دور دست
من تا ابد به یاد شما صبر میکنم
زیر سه متر خاک به دشتی همیشه پست
تا بُود در دل خُم،هست فلاطون زمان
محفل آرا چو شود،باغ و بهار است شراب
صائب
باید امیدِ هر چه فرج را به گور بُرد
بیهوده می بری دلِ ما را ستون، ستون
این شعر، هم ردیفِ غزل های چشم ِ توست
زخمی نزن که قافیه اُفتد به خاک و خون
کبوتر دلم ای دل همیشه در سفر است
نگاه مضطربم مثل حلقه ای به در است
چه جای اینکه دهم شرح حالم از دیروز
چراغ سینه ام امروز گر گرفته تر است
نسب ز آتش و آئینه می برد این دل
که در کشاکش عشقت همیشه شعله ور است
زبان زخم اهالی کدام عاشق نیست
کدام ساقه به دور از زبان این تبر است
تو روستائی ساده ز شام و شب مهراس
چراغ سبز پشت شانه خطر است
تاپیک برای ابدیت!
تن خاکی چو گل گردد نیابی ذره ای در وی
که بی سودای آن جعد و سر زلف دو تا باشد
عمادالدین نسیمی
دلا تا کی در این زندان فریب این وآن بینی!
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی!
یار ان بود که صبر کندبر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
روی ننماید،چو بر آیینه باشد نقش رنگ
صورت آیینه ی دل،ساده می باید کشید
نسیمی