در نسيم لغزشي رفتم به راه
راه نقش پاي من از ياد برد
سر گذشت من به لبها ره يافت
ريگ باد آورده را برد ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
در نسيم لغزشي رفتم به راه
راه نقش پاي من از ياد برد
سر گذشت من به لبها ره يافت
ريگ باد آورده را برد ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوستان شرم انده ريگ باد آورده را باد برد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دشمنتون سرمنده ولی فکر کنم اگه همون پستتونو ویرایش میکردین بهتر بود !
.......
دلم پاییزی وچشمم بهاری است
به نای روزگارم آه جاری است
من از رنگ طلوع شهر خواندم
دوباره جمعه چشم انتظاری است
...
سايه جان خيلي ممنونم كه اشتباهم را بهم تذكر دادي متاسفانه خواستم ولي هر چي منتظر شدم صفحه جديد نيومد مجبور شدم اين كارو انجام بدم.
---------------------------------------------------
تا بخواهي خورشيد تا بخواهي پيوند تا بخواهي تكثير ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من به سيبي خوشنودم
و به بوييدن يك بوته بابونه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر شب كه مي ايد
درد ها و غمهايم را به ماه مي گويم
و هر روز
از افتاب مي خواهم مراقب تو باشد
تا مبادا در سايه هاي غم
اسير شوي..
........
يكي پرسيد اگه آخرش نشه حتي اين خيال زشتو نمي خوام [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من تورو مي خوام تورو مي خوام اونا رو نمي خوام ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---------------------------------------------------------------
سايه جان كتكمون نزني با اين ترانه لوسمون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كاري به مشاعره ندارم . من شعر خودم رو مينويسم . اما روش فكر كنيد .
با مشت بسته پاي نهادي به اين جهان يعني به غير حرص و قضب نيست خاليم
با مشت باز هم روي آخر به زير خاك يعني ببين كه ميروم و دست خاليم
اینم واسه خودش یه شعریه !!!نقل قول:
سايه جان كتكمون نزني با اين ترانه لوسمون
زیبا بودنقل قول:
كاري به مشاعره ندارم . من شعر خودم رو مينويسم . اما روش فكر كنيد .
مرسی ...
نقل قول:
يكي پرسيد اگه آخرش نشه حتي اين خيال زشتو نمي خوام
من تورو مي خوام تورو مي خوام اونا رو نمي خوام ...
مي توان در كوچه هاي زندگي
پاسخ لبخند را با ياس داد
مي توان جاي غروب عشق را
به طوع ساده احساس داد
مي توان در خلوت شبهاي راز
فكر رسم آبي پرواز بود
مي توان با حرفي از جنس بلور
شوق را به هر دلي دعوت نمود
مي توان در آرزوي كودكي
با حضور يك عروسك سهم داشت
مي توان گاهي به رسم ياد بود
در دلي يك شاخه نيلوفر گذاشت
مي توان از شهر شب بو ها گذشت
عابر پس كوچه هاي نور بود
مي توان همسايه مهتاب شد
فكر زخم غنچه اي رنجور بود
مي توان با لطف دست پنجره
مهربان گنجشكها را دانه داد
مي توان وقتي خزان از ره رسيد
يك كبوتر را به كنجي لانه داد
مي توان در قلب هاي بي فروغ
لحظه اي برقي زد و خورشيد شد
مي توان در غربت داغ كوير
آن ابري كه مي باريد شد
...
در دره آفتاب سر بر گرفته ای: کنار بالش تو بید سایه فکن از پا در آمده است .
دوری تو از آن سوی شقایق دوری در خیرگی بوته ها کو سایه ی لبخندی که گذر کند ؟...
------------------------------
سایه جون می تونی با علامت سوالم شروع کنی ؟
؟ دلي كنار پنجره نشسته زار مي زند
و خواب ديده ام شبي مرا كنار مي زند
غروب ها كه مي شود خيال چشمهاي تو
تو را دوباره در دل شكسته جار مي زند
يكي نگاه مي كند يكي گناه مي كند
يكي سكوت مي كند يكي هوار مي زند
و عشق درد مشترك ميان ماست با همه
كسي كه شعر گفته يا كسي كه تار مي زند
درست مثل بازي گذشته هاي شاعري
كه جاي سنگ و گل به دوستش انار مي زند
خدا كند به وعده اش وفا كند كه گفته بود
شبي مرا به جرم عشق خويش دار مي زند
.........