واژگون شد ياس ، بغض تلخ گلدان ها شکست
شعله ور شد خنده ، بوي تند خاکستر رسيد
تا چه شب هايي به بارانهاي بي حاصل گذشت
تا چه آسيبي به وجدان هاي نام آور رسيد
باز هم از قاب ، از ديوار هاي روبرو
Printable View
واژگون شد ياس ، بغض تلخ گلدان ها شکست
شعله ور شد خنده ، بوي تند خاکستر رسيد
تا چه شب هايي به بارانهاي بي حاصل گذشت
تا چه آسيبي به وجدان هاي نام آور رسيد
باز هم از قاب ، از ديوار هاي روبرو
واسه هر کسی تو دنیا ، عاشقی یه رنگی داره
اما هر رنگی که باشه ، جنسش از جنس بهاره
عشق تو تنپوش یه ماهی ، رنگ پولک طلایی
واسه خواب یه پرستو ، قرمز و زرد و حنایی
يك عمر - بلانسبتتان - خر بوديم
پيوسته نشسته چشم بر در بوديم
او رفت و به ما محل سگ هم نگذاشت
انگار كه ما برگ چغندر بوديم
مو كه افسرده حالم چون ننالم ؟
شكسته پر و بالم چون ننالم ؟
همه گويند فلاني ناله كم كن
ته آيي در خيالم چون ننالم ؟
من و آوای گرمت را شُنودن
بدین آوا غم دل را زُدودن
از اوّل کار ِ من دلدادگی بود
ولیکن، شیوه ی تو، دل رُبودن
گرفت از من مجال ِ دیده بستن
همه شب بر خیالت در گُشودن
قرار ِ عمر ِ من بر کاستن بود
تو را بر لطف و زیبایی فُزودن
غم ِ شیرین دوری بر من آموخت
سخن گفتن، غزل خواندن، سُرودن
من و شب های غربت تا سحرگاه
چو شمعی گریه کردن، نا غُنودن
چه خوش باشد غم ِ دل با تو گفتن
وَز آن خوش تر، امیدِ با تو بودن
ناز برده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
دست و پا گم كرده اي ديدم دلم آمد به ياد
سر به هم آورده ديدم برگهاي غنچه را
اجتماع دوستان يكدلم آمد به ياد
در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
در قدمهات بال و پر میزد، حال یـــک صبح خــــوب بارانیدوست با خلق و خوی آدمها، یار و غمخوار ساکنان بودیپلهها را دوتا یــکی باهم، در نبردی شــلوغ مـیرفتیتو جلو میزدی همیشه و با، منِ بازنده مـهربان بودی
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت